اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        


 جستجو 


 موضوعات 


 
  شخصیت زن ازدیدگاه پیامبر ...

پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم نسبت به زن احترام خاصی قایل بود و مرتباً درباره محبت و مهربانی و مدارای با آنها سفارش می کرد. به زنان سلام می کرد و مکرر می فرمود: من از دنیای شما سه چیز را دوست می دارم و آن سه چیز عبارت اند از: عطر، زن و نماز که روشنی چشم من است.[1]

ناگفته پیدا است که این سخن پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم به خاطر شهوت و غریزه جنسی نبود، بلکه آن حضرت با ایراد چنین سخنانی می خواست زنان را که در نظر اعراب، موجودی بی ارزش و در حد یک حیوان بودند، بزرگ جلوه دهد. بدین جهت، زن را در ردیف نماز که امری عبادی و مقدس است، قرار داد و با این تعبیر، زن را به بالاترین مقام ترقی داد.

میمونه، همسر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم می گوید: از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم شنیدم که می فرمود: بهترین مردان امت من کسی است که نسبت به همسر خود بهترین رفتار را داشته باشد و بهترین زنان امت من کسی است که نسبت به همسر خویش بهترین کردار را داشته باشد. هر زنی که آبستن می شود، هر شب و روزی که بر وی می گذرد، برابر با هزار شهید، اجر و پاداش دارد. بهترین زنان امت من زنی است که در آنچه معصیت نباشد، رضای شوهر را به دست آورد و بهترین مردان امّت من، مردی است که با خانواده اش به لطف و مدارا زندگی کند. چنین مردی هر روزی که بر او بگذرد، اجر صد شهید دارد.

عمر گفت: یا رسول اللَّه! چگونه می شود زنی که رضایت شوهرش را به دست آورد، اجر هزار شهید و مردی که با خانواده اش مدارا کند، اجر صد شهید را داشته باشد؟ پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: بدان که اجر زنان، نزد خداوند، بیش از اجر مردان است. به خدا سوگند که ستم شوهر نسبت به زن، بعد از شرک به خدا، بزرگترین گناهان است. نسبت به رفتار با موجود ضعیف (زن و یتیم) از خدا بترسید که خداوند به خاطر ایشان، شما را مؤاخذه خواهد کرد. هر که به این دو نیکی کند، رحمت الهی نصیب او شود و هر که بدی نماید، مورد سخط و خشم الهی واقع شود.[2]

رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم معیار جوانمردی و فرومایگی انسان را چنین بیان می فرماید: جوانمردان، کسانی هستند که زنان را گرامی می دارند و فرومایگان نسبت به آنان اهانت می نمایند.[3]

و در حدیث دیگر می فرماید: بهترین شما کسی است که با خانواده اش رفتار نیک داشته باشد. من نیز با خانواده ام چنین ام.[4]

من از دنیای شما سه چیز را دوست می دارم و آن سه چیز عبارت اند از: عطر، زن و نماز که روشنی چشم من است

ابن عباس از پیامبر گرامی صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت می کند: هرکس دختری داشته باشد و نسبت به او اهانتی روا ندارد و فرزند پسرش را بر او ترجیح ندهد، خداوند او را داخل بهشت می کند.[5]

و نیز می فرماید: هرکسی که از بازار، متاع و تحفه ای به خانه آرد، اول به دختران بدهد و سپس به پسران. هر آن کس که دختران را شاد کند، گویی که از ترس خدا گریسته است، یعنی همان تقرب و پاداش را دارد.[6]

توجهات پیامبر نسبت به حقوق و شخصیت زن
پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم- در روزگاری که زن ارزش و اعتباری نداشت- مقام زن را تا سطح یک انسان مستقل و دارای حقوق و شخصیت بالا برده، توصیه می فرمود که مقتضیات فطرت زن رعایت شود. رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم زن را تشبیه به استخوان خمیده دنده ها می کرد و می فرمود: زن شبیه استخوان خمیده دنده هاست و در همان وضعی که هست، سودمند است. اگر بخواهند آن را راست کنند، می شکند و ضایع می شود.[7]

این بدان معناست که خلقت زنان را نمی توان تغییر داد و کاری که از عهده مردان بر می آید و در صلاحیت آنان است، هیچ گاه از عهده زنان بر نمی آید.

پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: به دور باد کسی که خانواده خود را ضایع کند و آنها را به حال خود واگذارد.[8] البته باید گفت که زن باید نکاتی را رعایت کند. چنان که رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم می فرماید: بهترین زن، کسی است که در هنگام نعمت، شکرگزار باشد و در بلا و گرفتاری صبر و بردباری را از دست ندهد.[9]

و نیز می فرماید: بعد از ایمان به خدا نعمتی بالاتر از همسر موافق و سازگار نیست.[10]

در حدیثی از رسول گرامی صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت شده که فرموده است:جبرئیل همواره درباره بانوان به من سفارش می کرد تا جایی که گمان می کردم، برای شوهران اُف گفتن به زنان جایز نیست. در برخورد با آنان از خدا بترسید، چه اینان با پیمانهای الهی بر شما حلال شده اند و به شکل امانت های خدا در خانه هایتان به سر می برند. آنها به خاطر اینکه همسر، مادران فرزندان، شریک زندگانی و وسیله کامیابی تان هستند، به گردنتان حقی دارند. نسبت به آنان دلگرم و با محبت باشید و دلهایشان را با محبت به دست آورید تا با شما زندگی کنند. آنها را دشمن ندارید و شکنجه نکنید و آنچه را که به عنوان مهریه به آنها داده اید، به زور نگیرید.[11]

به دور باد کسی که خانواده خود را ضایع کند و آنها را به حال خود واگذارد.

پیامبر عزیز صلی اللَّه علیه و آله و سلم می فرماید: بهترین فرزندان شما دختران شما هستند. علامت خوش قدمی زن، این است که اولین فرزندش دختر باشد. هرکس سه دختر یا سه خواهر را اداره کند، بهشت بر او واجب است.[12]

روزی، مردی که نزد رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم بود، اطلاع یافت که خداوند دختری به او داده است. آن مرد از این خبر رنگش تغییر کرد. پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: چرا رنگت تغییر کرد؟ عرض کرد: هنگامی که از خانه خارج می شدم، همسرم در حال وضع حمل بود. اکنون خبر رسید که دختری به دنیا آورده است. حضرت فرمود: زمین جایش می دهد و آسمان سایه برایش می افکند و خدا روزیش می دهد.او گل خوشبویی است که از آن استفاده می کنی.[13]

روش برخورد پیامبر خدا نسبت به همسران خویش
پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم با همسران خویش با مهربانی و عطوفت و عدالت رفتار می کرد. به ایشان به نظر مساوی می نگریست و ترجیحی میانشان قایل نبود. حتی در مسافرتها هر کدامشان را که قرعه به نامشان اصابت می کرد، با خود می برد. تندخویی ها و بدزبانی همسران خویش را تحمل می کرد و هیچ گونه خشونتی نسبت به آنها به کار نمی برد. بعضی از همسرانش از رفتار او سوءاستفاده کرده، گستاخی را به حدی رسانده بودند که اسرار داخلی آن حضرت را فاش می ساختند.[14]

فاش کنندگان اسرار داخلی، جز حفصه و عایشه نبودند. این دو، عادت به این کار ناپسند داشتند و خداوند متعال به دنبال افشای اسرار، امر به توبه شان فرمود.[15]

به دنبال جنگ پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم با بنی نضیر و بنی قریظه، بعضی از همسرانش (عایشه و حفصه) تصور کردند، چون گنجینه های یهود به دست پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم افتاده، باید به فکر زندگی تجملی و اشرافی باشند. به همین خاطر از آن حضرت تقاضای زر و زیور کردند. ولی با مقاومت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم روبه رو شدند. رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم سخنان درشت آنان را نشنیده گرفت. ابوبکر و عمر (پدران عایشه و حفصه) که از این ماجرا آگاه شدند، درصدد تنبیه دخترانشان برآمدند، ولی رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم آنان را منع فرمود و فقط به کم توجهی به آن دو اکتفا کرد.

پس از یک ماه متارکه، وحی نازل شد که زنان خود را به یکی از دو کار مخیر کن. یا باید با زندگی ساده و قناعت آمیز تو بسازند و به پاداش اُخروی نایل شوند و یا اینکه هر کدامشان را که در پی زندگانی پرتجمل هستند و این نوع زندگانی را بر تو ترجیح می دهند، با تجهیزات کافی و به نحو شایسته رها کنی.[16]

به طور کلی، رفتار پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم بر اساس احترام زن و مقام والای او بوده است و این رفتار تا آخرین روز زندگانی آن حضرت ادامه داشت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

[دوشنبه 1396-10-04] [ 11:38:00 ق.ظ ]  



  نگاهی به جایگاه زن دراسلام ...

طلیعه سخن
تردیدی نیست که زنان، در طول تاریخ از موقعیت مطلوب و شان بالایی برخوردار نبوده و غالبا مورد بی مهری و ظلم و ستم واقع می شدند، اما با رشد روز افزون آگاهی های بشر و پیشرفت سریع علوم انسانی و اجتماعی، این پرسش مطرح شد که جایگاه واقعی زنان در جامعه و خانواده کدام است و چگونه می توان حقوق از دست رفته زنان را استیفا کرد. در این راستا به یقین می توان گفت که ادیان الهی بویژه دین خاتم، بیش از همه به احیای شخصیت والای زن همت گماشته اند و خداوند متعال بهترین راه را برای سعادت و رستگاری بشر اعم از زن و مرد فراروی آنان گشوده است. معارف و الگوهای حیات بخش اسلام اگر چه در مسیر احیای شخصیت و جایگاه زنان تاثیرات زیادی داشته و دارد، ولی بسیاری از حقایق در پس ابرهای جهل و خرافه پنهان مانده و جامعه زنان هنوز نتوانسته اند آن چنان که باید از میوه های شیرین فرهنگ دینی بهره مند گردند. از طرف دیگر فرهنگ غرب با تسلط بر امکانات مادی و مراکز ارتباطی و اطلاعاتی سعی در تحمیل الگوی ناقص خویش بر ملت های جهان دارد. آنان که هنوز از سودمندی دستاوردهای خویش مطمئن نیستند و از درون دچار چالش های عمیق و فراگیر شده اند، به تهاجم فرهنگی بر علیه کشورهای دیگر دست زده اند. از این رو ضروری است در دورانی که به «جاهلیت مدرن » موسوم گشته، با معرفی دقیق شخصیت و جایگاه زن گامی مهم در جهت پیشبرد اهداف عالی اسلام برداریم.

برگ های سیاه تاریخ
فرهنگ های منحط و آداب و رسوم غلط در جوامع بشری انواع ظلم و جور و سختی را بر زنان تحمیل کرده و آنان را به استثمار کشیده است. اکنون نمونه هایی از اشکال مختلف ستم بر زنان در کشورهای گوناگون مطرح می شود:

یونان: یونانیان زن را زاده شیطان می دانستند و او را در هیچ کاری مداخله نمی دادند و فقط برای ارضاء غریزه جنسی و خدمت گذاری، از او استفاده می کردند. در یونان زن به آسانی مورد معامله و واگذاری به بیگانه قرار می گرفت.

روم: هر چند رومی ها در قوانین و حقوق،پیشرفت زیادی داشته اند، اما عقیده آن ها درباره زن این بوده است که او را به علت دارانبودن روح انسانی،برای حشر در روز قیامت لایق نمی دانسته اند. در نظر رومیان زن مظهر شیطان و انواع ارواح موذیه بود، از این جهت در خندیدن و سخن گفتن از او جلوگیری می کردند و اکثرا دهان او را جز در موارد خوردن می بستند. در روم زنان همیشه تحت کفالت بودند و احتیاج به قیم داشتند و پس از مرگ مانند اشیاء به ارث برده می شدند.

چین: اگر دختری متولد می شد، خویشان و نزدیکان با نهایت تاسف و ترحم به پدر و کسان نزدیک طفل تسلیت می گفتند. دختران را زنده می کشتند یا به صحرا می افکندند و یا به برده فروشان می دادند. چینیان خیال می کردند خداوند خالق پسران است و شیطان خالق دختران، لذا در نظر آنان پسران با برکت بودند و دختران طوق لعنت. قربانی دوشیزگان برای خدایان در چین مرسوم بوده است (1) .

جاهلیت عرب: زن در میان عرب های جاهلی وضعیت نامناسبی داشته، با فجیع ترین وضع زندگی می کرده و مانند کالایی خرید و فروش می شده و از هر گونه حقوق اجتماعی و فردی حتی حق ارث محروم بوده است. آنان زن را در شمار حیوانات قرار داده و او را جزء لوازم و اثاث زندگی می شمردند. غالبا از بیم قحطی و یا از ترس آلودگی، دختران خود را در روز اول تولد سر می بریدند و یا از بالای کوه بلند به دره عمیقی پرتاب می کردند و گاهی در میان آب غرق می کردند (2) .

همچنین زنده به گور کردن دختران مرسوم بوده است. به عنوان نمونه وقتی از قیس بن عاصم سؤال شد که تا کنون چند نفر از دخترانت را زنده به گور کرده ای، پاسخ داد: دوازده یا سیزده دختر (3) . به همین منظور آیاتی چند از قران کریم در مزمت و نکوهش آنان بیان شده است، از جمله: «قد خسر الذین قتلوا اولادهم سفها بغیر علم » (4) ; «البته آنان که فرزندان خود را به سفاهت و نادانی کشتند زیانکارند.» و «وکذلک زین لکثیر من المشرکین قتل اولادهم شرکاؤهم » (5) ; «و همچنین در نظر بسیاری از مشرکان، [عمل ظالمانه ]کشتن فرزندانشان را بت های ایشان نیکو جلوه داد.»

جایگاه واقعی زن در اسلام
الف) تکامل زن
یکی از عالی ترین برنامه های اسلام که این دین را سرآمد تمام ادیان قرار داده است، از بین بردن تمام بی عدالتی نسبت به زن بوده است. اسلام بنیان برتری طلبی های قومی، نژادی، جنسی و مالی را ویران نمود و تمام انسان ها از مرد و زن، غنی و فقیر، عرب و عجم، سیاه و سفید، و زشت و زیبا را در یک صف قرار داد.

این دین آسمانی تنها ملاک برتری را تقوا و ارزش های معنوی و فضائل اخلاقی دانسته است. خداوند متعال می فرماید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم » (6) ; «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.»

از طرف دیگر، هدایت تشریعی، عام و گسترده است و به گروه خاصی اختصاص ندارد و هر کس می تواند از این دریای رحمت الهی حظ و بهره ای ببرد و راه تکامل و سعادت خویش را هموار سازد. خداوند متعال می فرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا» (7) ; «ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد یا ناسپاس.» پس اختلاف در جنسیت نمی تواند مانعی برای تکامل باشد.

شهید مطهری رحمه الله پیرامون این موضوع چنین می گوید: «اسلام در سیر من الخلق الی الحق یعنی در حرکت و مسافرت به سوی خدا هیچ تفاوتی میان زن و مرد قائل نیست. (8) »

نمونه های تاریخی، گواهی صادق بر این مدعاست. در طول تاریخ، زنان بسیاری بوده اند که قله های ترقی را در نوردیده و به عنوان زنان نمونه و الگو معرفی شده اند. «ضرب الله مثلا للذین ءامنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة ونجنی من فرعون وعمله ونجنی من القوم الظالمین ومریم ابنت عمران التی احصنت فرجها» (9) ; «خداوند برای مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است در آن هنگام که گفت: پروردگارا خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش. و همچنین مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت.»

همچنین زن می تواند به مقام و منزلتی برسد که غضب و رضایت او غضب و رضای الهی را در پی داشته باشد، چنان که در حدیثی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله درباره حضرت فاطمه علیها السلام آمده است: «ان الله لیغضب لغضب فاطمة ویرضی لرضاها; همانا خداوند از غضب فاطمه غضبناک و از خشنودی او خشنود می شود. (10) »

ب) حقوق زن
یکی از مباحث قابل توجه در مورد جایگاه زنان در اسلام، جایگاه حقوقی آنان است. اگر چه اسلام برای زنان در ابعاد فردی و اجتماعی قوانین ویژه ای وضع نموده ولی در برابر، حقوق شایسته ای برای آنان قرار داده که موجب تعالی شخصیت آن ها است. خداوند حکیم می فرماید: «ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف » (11) ; «و برای زنان همانند وظایفی که بر دوش آن هاست [حقوق] شایسته ای قرار داده شده است.» در این مقال به ذکر نمونه هایی از اقداماتی که اسلام برای احیاء و استیفای حقوق زنان انجام داده است می پردازیم.

1) احیاء شخصیت زنان
در طول تاریخ به واسطه برتری جسمانی مردان بر زنان، شخصیت و جایگاه زنان به پایین ترین حد تنزل یافته بود، به طوری که مایه سرافکندگی و طوق لعنت به شمار می رفتند. به عنوان نمونه قرآن کریم می فرماید: «واذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا وهو کظیم » (12) ; «و هرگاه به یکی از آن ها بشارت دهند که دختری نصیب تو شده، صورتش [از فرط ناراحتی] سیاه می شود و به شدت خشمگین می گردد.» اما اسلام با قوانین بی بدیل خود و گفتار و رفتار پیامبری که رحمة للعالمین بود، شخصیت از دست رفته زنان را احیا کرد و او را مایه رحمت و برکت معرفی نمود، چنانکه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرمایند: «البنات هن المشفقات المجهزات المبارکات (13) ; دخترها مایه رحمت، صلاح زندگی و برکت هستند.»

2) به رسمیت شناختن حق مالکیت زنان
قبل از اسلام زنان نه تنها حق مالکیت نداشتند، بلکه همچون کالایی خرید و فروش می شدند و در کنار اموال میت به ارث برده می شدند، حتی در کشورهای غربی با آن همه هیاهوی تبلیغاتی و شعار برابری حقوق زن و مرد، تا یک قرن قبل حق مالکیت برای زنان قائل نبودند و بعد از انقلاب صنعتی - آن هم برای تشویق زنان برای حضور در کارخانه ها به عنوان نیروی کار ارزان قیمت - برای آنان حق مالکیت را به رسمیت شناختند. ویل دورانت مورخ بزرگ می نویسد: «نخستین قدم برای آزادی مادران بزرگ ما قانون 1882 م بود. به موجب این قانون زنان بریتانیای کبیر از آن پس از امتیاز بی سابقه ای برخوردار می شدند و آن این که پولی را که به دست می آوردند حق داشتند برای خود نگه دارند. این قانون عالی اخلاقی را کارخانه داران مجلس عوام وضع کردند تا بتوانند زنان انگلستان را به کارخانه ها بکشانند. از آن سال تا به امسال سودجویی مقاومت ناپذیری آنان را از بندگی و جان کندن در خانه رهانیده، گرفتار بندگی و جان کندن در مغازه و کارخانه کرده است. (14) »

اما اسلام که انسان های کور دل و شهوت پرست قرن بیستم آن را به محدودیت حقوق زنان متهم می کنند، از قرن ها قبل حق مالکیت را برای زنان، به رسمیت شناخته و به هیچ کس حق تصرف در اموال آنان را نمی دهد. خداوند متعال به صراحت می فرماید: «للرجال نصیب مما اکتسبوا وللنساء نصیب مما اکتسبن » (15) ; «مردان نصیبی از آن چه به دست می آورند دارند و زنان نیز نصیبی از آنچه به دست می آورند دارند [و نباید حقوق هیچ یک پایمال شود].» همچنین برای آنان به انتظار و نیاز آن ها در چهار چوب شریعت، حق ارث معین شده است. «وللنساء نصیب مما ترک الوالدان والاقربون » (16) ; «و برای زنان نیز از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان [به ارث ]می گذارند، سهمی است.»

3) تجویز حضور زنان در عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی
در اسلام به زنان حق دخالت در امور اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داده شده است، اما مشروط به حفظ عفاف و پاکدامنی و حریم انسانیت. اسلام از طرفی با حضور بی قید و شرط زنان در تمام امور و از بین رفتن حریم های اخلاقی مخالفت کرده و از طرف دیگر برای فعالیت های ضروری اجتماعی با حفظ عفت مانعی ایجاد نکرده است و راه اعتدال که سعادت آنان را در پی دارد در پیش روی آنان قرار داده است. به گفته استاد شهید مطهری رحمه الله: «اسلام در عین این که نهایت اهمیت را برای پاکی روابط جنسی به عمل آورده، هیچ گونه مانعی برای بروز استعدادهای انسانی زن به وجود نیاورده ا ست، بلکه کاری کرده که اگر این برنامه ها دور از افراط و تفریط اجرا شود، هم روحیه ها سالم می ماند، هم روابط خانواده ها صمیمی تر و جدی تر می گردد و هم محیط اجتماع برای فعالیت صحیح مرد و زن آماده تر می شود. (17) »

با بررسی تاریخ گرانمایه اسلام در می یابیم که اسلام هیچ گاه زنان را از حضور در امور فوق منع نکرده، بلکه در برخی مسائل مانند حج آن را واجب شمرده و در بسیاری موارد آن را مجاز دانسته است. در کتب تاریخی و روایی موارد زیادی از حضور زنان در عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله و بعد از آن در زمان ائمه معصومین: بیان شده که به نمونه هایی از آن ها اشاره می نماییم:

1) در زمان رسول الله صلی الله علیه وآله برخی از اصحاب، زنان را از حضور در امور خارج از خانه منع می کردند، ولی با مخالفت آن حضرت مواجه می شدند که می فرمود: «انه لقد اذن لکن ان تخرجن لحوائجکن (18) ; همانا خداوند به شما زنان اجازه داده است که برای برطرف کردن حوائج خود از خانه خارج شوید.»

2) در حوادث فتح مکه ذکر شده است که بعد از فتح مکه به دست سپاه مسلمانان، زنان مکه نزد پیامبرصلی الله علیه وآله می آمدند و با آن حضرت بیعت می کردند (19) .

در قرآن کریم به بیعت زنان با پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره شده است: «یا ایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی ان لا یشرکن بالله شیئا ولایسرقن ولایزنین ولایقتلن اولادهن ولایاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن وارجلهن ولا یعصینک فی معروف فبایعهن » (20) ; «ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن برای بیعت، نزد تو آیند که دیگر هرگز شرک به خدا نیاورند و سرقت و زناکاری نکنند و اولاد خود را به قتل نرسانند و افترا و بهتان میان دست و پای خود نبندند و با تو در هیچ امر معروفی [که به آن ها کنی] مخالفت نکنند، با آنان بیعت کن.»

3) در متون اسلامی نقل شده است که در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله زنان، از جمله حضرت فاطمه علیها السلام در تشییع جنازه بعضی از مسلمانان شرکت می کردند و آن حضرت هم آنان را از این کار منع نمی کردند (21) .

و حضرت زینب علیها السلام (23) و دفاع از حریم ولایت و روشنگری جامعه، از واقعیاتی است که قابل انکار نیست. آن دو بانوی بزرگ اسلام با حضور در اجتماع مردم و مجالس بزرگ در یک حرکت و جهاد فرهنگی بر علیه دشمنان اسلام قیام نمودند و به دفاع از حق پرداختند.

4) اعطای حق تعلیم و تربیت
یکی از وظایف خطیر پیامبران الهی تعلیم و تربیت است. «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة » (24) ; «او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آن ها می خواند و آن ها را تزکیه می کند و به آنان کتاب و حکمت می آموزد.»

هدف اسلام این است که تمام انسان ها در این امر مهم به پیش روند و به درجات عالیه کمال نائل آیند، از این رو چنان بستری فراهم نموده که زن ها نیز همچون مردان به فراگیری دانش و تزکیه نفس بپردازند. اسلام نه تنها فراگیری دانش را برای آنان جائز شمرده، بلکه بر آن ها لازم دانسته است. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرماید: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم ومسلمة » (25) ; فراگیری علم و دانش بر هر مرد و زن مسلمان لازم و ضروری است.»

اسلام نمی خواهد زنان مسلمان، دوران زندگی خود را با غفلت و بی خبری و به دور از هر گونه ترقی و کمال، سپری کنند.

ج) آزادی زنان
یکی از خواسته های فطری و غریزی بشر در تمام دوران تاریخ، آزادی بوده است و هر انسان روشن ضمیر دوست دارد که آزادانه بیاندیشد وآزادانه انتخاب کند و به آن چه با تعقل انتخاب کرده آزادانه عمل نماید. زنان که حدودا نیمی از جمعیت انسانی را تشکیل می دهند، در قرون متمادی از این نعمت و موهبت الهی محروم بوده اند و در تمام زمینه های فردی و اجتماعی مورد ظلم و جور قرار داشته و در چنگال جبر، محصور بوده اند.

ادیان الهی که از ذات حق سرچشمه می گیرند، قوانین رهایی بخش انسان ها را بیان داشته اند. دین اسلام نیز که خاتم ادیان و کامل ترین آن هاست برنامه ها و تعالیم ناب خود را در زمینه آزادی انسان ها و از جمله آزادی زنان به بشر عرضه داشته است. اسلام با قوانینی دقیق و نظام مند در مورد زنان با حفظ معیارها و ارزش های اخلاقی، آنان را از اسارت و بردگی نجات داده و به سوی جایگاه واقعیشان رهنمون ساخته است. در اسلام مرد و زن در یک صف قرار می گیرند و با الفاظی همچون «یا ایها الناس » و «یا ایها الذین آمنوا» مورد خطاب واقع می شوند و با آیاتی همچون «ومن عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة » (26) و «کل نفس بما کسبت رهینة » (27) به آنان استقلال در عمل داده می شود.

البته چون انسان موجودی دو بعدی است - که یکی بعد حیوانی و دیگری بعد روحانی می باشد - آزادی او نیز در هر دو بعد مطرح است. اسلام با محدود کردن آزادی در بعد جسمانی و حیوانی، زمینه آزادی در بعد انسانی و روحانی و رشد و تکامل اخلاقی را فراهم نموده است، ولی در دنیای امروز مخصوصا از عصر رنسانس تا کنون که سکولاریزم رفته رفته آثار شوم خود را در پهنه جوامع انسانی می گستراند، دین و به تبع آن بعد روحانی انسان به فراموشی سپرده شده و در تمام آزادی های مطرح شده در مورد زنان و غیره، فقط به جنبه جسمانی و حیوانی او توجه شده است. شهید مطهری رحمه الله درباره تفاوت بین آزادی در اسلام و آزادی در غرب می گوید: «دمکراسی در اسلام یعنی انسانیت رها شده، حال آن که این واژه در قاموس غرب معنای حیوانیت رها شده را متضمن است. (28) »

د)پرهیز از یکسونگری
زن و مرد به طور طبیعی تفاوت هایی با یکدیگر دارند و در وجود هر کدام غرایز و تمایلات و استعدادهایی نهفته است که در وجود دیگری موجود نیست. برای نمونه مرد موجودی سخت کوش و خشن است که توانایی انجام امور سخت و طاقت فرسا را داراست، ولی زن موجودی لطیف است که از نظر جسمانی تاب و توان آن امور را ندارد.

الکسیس کارل فیزیولوژیست و زیست شناس معروف فرانسوی در این باره می گوید: «اختلافی که بین زن و مرد موجود است تنها مربوط به شکل اندام های جنسی آن ها نیست بلکه نتیجه علتی عمیق تر است. به علت عدم توجه به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن فکر می کنند که هر دو جنس می توانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسؤولیت های یکسانی به عهده بگیرند. زن در حقیقت در جهات زیادی با مرد متفاوت است. زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در جهت و مسیر سرشت خاص خویش بدون تقلید کورکورانه از مردان بکوشند، وظیفه ایشان در راه تکامل بشریت خیلی بزرگتر از مردهاست و نبایستی آن را سرسری گیرند و رها کنند. (29) »

یکی از دقت ها و ظرافت های اسلام، این است که بر اساس این تفاوت ها و به تناسب استعداد هر کدام، قوانین و احکام مخصوص به هر یک از زن و مرد را تشریع نموده و آن قوانین را در یک چارچوب منطقی و عقلانی ارائه نموده است. نظام حقوقی اسلام، نظامی منسجم و هماهنگ است که با ملاحظه مجموعه شرایط و کلیه مصالح فرد و جامعه و بر اساس تمام خواست ها و نیازهای فطری و غریزی انسان، تنظیم شده است. از این رو در مواجهه با قوانین اسلام باید از جزء بینی و یک سو نگری پرهیز شود و به آن ها به صورت مجموعی و کلی نگریسته شود تا جایگاه واقعی هر یک از زن و مرد شناخته شود (30) . در ادامه به بیان دو نمونه از قوانین اسلام در رابطه با زن و مرد می پردازیم و آن ها را با دو نگاه یک سو نگر و مجموعی بررسی می کنیم.

1) در اسلام ارث زن نصف ارث مرد است. اگر چه این حکم به تنهایی معقول به نظر نمی رسد، ولی در کنار این حکم شرعی، وجوب نفقه بر عهده مردان گذاشته شده است. در یک نگاه مجموعی به این دو حکم متوجه می شویم که زن ها می توانند آن چه به ارث می برند را در ملک شخصی خود نگه دارند ولی مردها موظفند از تمام مایملک خود در راه معاش زندگی استفاده کنند، که در این صورت به نظر می رسد در نهایت زنان بهره بیشتری از مردان ببرند (31) .

2) اگر چه قوه تعقل و ادراک در زن و مرد برابر است ولی در زنان به علت وجود احساسات و عواطف زیاد غالبا تعقل تحت الشعاع قرار می گیرد و احساسات و عواطف بر آن غلبه می کند; به خلاف مردان که چون از احساسات و عواطف کمتری برخوردارند بیشتر از قوه تعقل استفاده می کنند، از این رو اموری همچون قضاوت به عهده مردان گذاشته شده، ولی در عوض نیروی عظیم و موهبت الهی عواطف در زنان در مسیر صحیح خود به کار گرفته می شود و موجب تحکیم نظام خانواده و تربیت فرزندان صالح می شود. در این صورت زنان همچون مردان از ارکان زندگی به شمار می روند و زینت بخش زندگی هستند. «هن لباس لکم وانتم لباس لهن » (32) ; «آن ها زینت و پوشش شما هستند و شما زینت و پوشش آن ها.»

محصول نگرش اسلامی و غربی به حقوق زنان
اگر مبنا و ماخذ قانونگذاری وحی الهی باشد، از هر گونه خطا و افراط و تفریط مصون است، اما اگر قانون، ساخته فکر بشر باشد، در اکثر اوقات یا راه افراط را می پیماید و یا راه تفریط را. در مورد جایگاه و ارزش زن روزگاری راه تفریط در پیش روی انسان ها بود و زنان از حقوق مسلم خود محروم بودند، ولی امروزه که انسان ها از نظر فکری رشد کرده اند، مرکب تیز روی خود را به سرعت بر خلاف جهت گذشته به حرکت در آورده و راه افراط را در پیش گرفته اند و به قول معروف برای سوار شدن بر مرکب آن چنان خیز برداشته اند که از طرف دیگر مرکب به زمین خورده اند.

غرب می خواست حقوق از دست رفته زن را به او برگرداند، ولی با آزادی های بی قید و شرط و غیر انسانی، او را از رسیدن به تکامل و انسانیت باز داشت. آن ها می خواستند زن را از بردگی نجات دهند، ولی او را به بردگی مدرن کشانیده اند. اما اسلام راه میانه و اعتدال را فرا روی انسان ها قرار می دهد که پیمودن آن موجب سعادت و موفقیت در دنیا و آخرت می شود.

کارشناسان غربی آمارهایی تهیه کرده اند که نشان می دهد امروزه ساختار و نظام اخلاقی در آن جوامع با مشکلات متعددی ست به گریبان است. آمار بالای طلاق، هم جنس بازی، زندگی زوجین در چارچوب های خارج از دایره ازدواج، بی بند و باری فرزندان و سطح بالای حاملگی دختران نوجوان، همه و همه از توابع و پیامدهای الگوی ناتمام و ناصواب غرب در برابری حقوق زن و مرد و آزادی بی قید و شرط زنان در عرصه های مختلف است که علاوه بر از هم گسیختگی و متلاشی شدن نظام خانواده در آن جوامع، باعث شیوع و گسترش فسادهای اخلاقی و از بین رفتن هنجارهای انسانی شده است. در ادامه به ذکر برخی از آمارهای منتشر شده در این باره می پردازیم.

در یک نظر سنجی در آمریکا، نیمی از جوانان با روابط جنسی افراد متاهل با دیگران مخالفتی نداشته اند (33) .

در نروژ، دانمارک و سوئد از هر ده زوج موجود، سه تا چهار زوج زندگی مشترک خارج از دایره ازدواج دارند، البته این میزان در کشورهای کاتولیک که مذهب نقش بیشتری دارد کم تر است. در کشورهای غربی طی چند دهه اخیر تعداد نوزادان نامشروع به شدت افزایش یافته و در بعضی از آن کشورها از مرز 50% گذشته است. بنابر آمارهای منتشر شده از طرف سازمان ملل متحد در سال 1991 آمریکا بالاترین میزان طلاق را داشته است (34) .

البته این نکته قابل ذکر است که متاسفانه بعضی از کشورهای اسلامی به علت تطبیق قوانین کشورهای غربی در سیستم های حکومتی خود و کنار گذاشتن بعضی از احکام اسلام، دچار چالش های اخلاقی زیادی شده اند. همچنین برخی از مسلمانان با تقلید کور کورانه و الگوپذیری از فرهنگ غرب در گرداب ابتذال و بی بند و باری گرفتار شده اند و هر چقدر این تقلید غیر عقلانی بیشتر شود، شیوع و گسترش این ناهنجاری های اخلاقی در جوامع اسلامی نیز بیشتر خواهد شد. پس احکام و قوانین اسلام به خودی خود هیچ عیب و نقصی ندارد، بلکه تمام مشکلات به خاطر عدم اجرای این قوانین است.

طلیعه سخن
تردیدی نیست که زنان، در طول تاریخ از موقعیت مطلوب و شان بالایی برخوردار نبوده و غالبا مورد بی مهری و ظلم و ستم واقع می شدند، اما با رشد روز افزون آگاهی های بشر و پیشرفت سریع علوم انسانی و اجتماعی، این پرسش مطرح شد که جایگاه واقعی زنان در جامعه و خانواده کدام است و چگونه می توان حقوق از دست رفته زنان را استیفا کرد. در این راستا به یقین می توان گفت که ادیان الهی بویژه دین خاتم، بیش از همه به احیای شخصیت والای زن همت گماشته اند و خداوند متعال بهترین راه را برای سعادت و رستگاری بشر اعم از زن و مرد فراروی آنان گشوده است. معارف و الگوهای حیات بخش اسلام اگر چه در مسیر احیای شخصیت و جایگاه زنان تاثیرات زیادی داشته و دارد، ولی بسیاری از حقایق در پس ابرهای جهل و خرافه پنهان مانده و جامعه زنان هنوز نتوانسته اند آن چنان که باید از میوه های شیرین فرهنگ دینی بهره مند گردند. از طرف دیگر فرهنگ غرب با تسلط بر امکانات مادی و مراکز ارتباطی و اطلاعاتی سعی در تحمیل الگوی ناقص خویش بر ملت های جهان دارد. آنان که هنوز از سودمندی دستاوردهای خویش مطمئن نیستند و از درون دچار چالش های عمیق و فراگیر شده اند، به تهاجم فرهنگی بر علیه کشورهای دیگر دست زده اند. از این رو ضروری است در دورانی که به «جاهلیت مدرن » موسوم گشته، با معرفی دقیق شخصیت و جایگاه زن گامی مهم در جهت پیشبرد اهداف عالی اسلام برداریم.

برگ های سیاه تاریخ
فرهنگ های منحط و آداب و رسوم غلط در جوامع بشری انواع ظلم و جور و سختی را بر زنان تحمیل کرده و آنان را به استثمار کشیده است. اکنون نمونه هایی از اشکال مختلف ستم بر زنان در کشورهای گوناگون مطرح می شود:

یونان: یونانیان زن را زاده شیطان می دانستند و او را در هیچ کاری مداخله نمی دادند و فقط برای ارضاء غریزه جنسی و خدمت گذاری، از او استفاده می کردند. در یونان زن به آسانی مورد معامله و واگذاری به بیگانه قرار می گرفت.

روم: هر چند رومی ها در قوانین و حقوق،پیشرفت زیادی داشته اند، اما عقیده آن ها درباره زن این بوده است که او را به علت دارانبودن روح انسانی،برای حشر در روز قیامت لایق نمی دانسته اند. در نظر رومیان زن مظهر شیطان و انواع ارواح موذیه بود، از این جهت در خندیدن و سخن گفتن از او جلوگیری می کردند و اکثرا دهان او را جز در موارد خوردن می بستند. در روم زنان همیشه تحت کفالت بودند و احتیاج به قیم داشتند و پس از مرگ مانند اشیاء به ارث برده می شدند.

چین: اگر دختری متولد می شد، خویشان و نزدیکان با نهایت تاسف و ترحم به پدر و کسان نزدیک طفل تسلیت می گفتند. دختران را زنده می کشتند یا به صحرا می افکندند و یا به برده فروشان می دادند. چینیان خیال می کردند خداوند خالق پسران است و شیطان خالق دختران، لذا در نظر آنان پسران با برکت بودند و دختران طوق لعنت. قربانی دوشیزگان برای خدایان در چین مرسوم بوده است (1) .

جاهلیت عرب: زن در میان عرب های جاهلی وضعیت نامناسبی داشته، با فجیع ترین وضع زندگی می کرده و مانند کالایی خرید و فروش می شده و از هر گونه حقوق اجتماعی و فردی حتی حق ارث محروم بوده است. آنان زن را در شمار حیوانات قرار داده و او را جزء لوازم و اثاث زندگی می شمردند. غالبا از بیم قحطی و یا از ترس آلودگی، دختران خود را در روز اول تولد سر می بریدند و یا از بالای کوه بلند به دره عمیقی پرتاب می کردند و گاهی در میان آب غرق می کردند (2) .

همچنین زنده به گور کردن دختران مرسوم بوده است. به عنوان نمونه وقتی از قیس بن عاصم سؤال شد که تا کنون چند نفر از دخترانت را زنده به گور کرده ای، پاسخ داد: دوازده یا سیزده دختر (3) . به همین منظور آیاتی چند از قران کریم در مزمت و نکوهش آنان بیان شده است، از جمله: «قد خسر الذین قتلوا اولادهم سفها بغیر علم » (4) ; «البته آنان که فرزندان خود را به سفاهت و نادانی کشتند زیانکارند.» و «وکذلک زین لکثیر من المشرکین قتل اولادهم شرکاؤهم » (5) ; «و همچنین در نظر بسیاری از مشرکان، [عمل ظالمانه ]کشتن فرزندانشان را بت های ایشان نیکو جلوه داد.»

جایگاه واقعی زن در اسلام
الف) تکامل زن
یکی از عالی ترین برنامه های اسلام که این دین را سرآمد تمام ادیان قرار داده است، از بین بردن تمام بی عدالتی نسبت به زن بوده است. اسلام بنیان برتری طلبی های قومی، نژادی، جنسی و مالی را ویران نمود و تمام انسان ها از مرد و زن، غنی و فقیر، عرب و عجم، سیاه و سفید، و زشت و زیبا را در یک صف قرار داد.

این دین آسمانی تنها ملاک برتری را تقوا و ارزش های معنوی و فضائل اخلاقی دانسته است. خداوند متعال می فرماید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم » (6) ; «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.»

از طرف دیگر، هدایت تشریعی، عام و گسترده است و به گروه خاصی اختصاص ندارد و هر کس می تواند از این دریای رحمت الهی حظ و بهره ای ببرد و راه تکامل و سعادت خویش را هموار سازد. خداوند متعال می فرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا» (7) ; «ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد یا ناسپاس.» پس اختلاف در جنسیت نمی تواند مانعی برای تکامل باشد.

شهید مطهری رحمه الله پیرامون این موضوع چنین می گوید: «اسلام در سیر من الخلق الی الحق یعنی در حرکت و مسافرت به سوی خدا هیچ تفاوتی میان زن و مرد قائل نیست. (8) »

نمونه های تاریخی، گواهی صادق بر این مدعاست. در طول تاریخ، زنان بسیاری بوده اند که قله های ترقی را در نوردیده و به عنوان زنان نمونه و الگو معرفی شده اند. «ضرب الله مثلا للذین ءامنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة ونجنی من فرعون وعمله ونجنی من القوم الظالمین ومریم ابنت عمران التی احصنت فرجها» (9) ; «خداوند برای مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است در آن هنگام که گفت: پروردگارا خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش. و همچنین مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت.»

همچنین زن می تواند به مقام و منزلتی برسد که غضب و رضایت او غضب و رضای الهی را در پی داشته باشد، چنان که در حدیثی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله درباره حضرت فاطمه علیها السلام آمده است: «ان الله لیغضب لغضب فاطمة ویرضی لرضاها; همانا خداوند از غضب فاطمه غضبناک و از خشنودی او خشنود می شود. (10) »

ب) حقوق زن
یکی از مباحث قابل توجه در مورد جایگاه زنان در اسلام، جایگاه حقوقی آنان است. اگر چه اسلام برای زنان در ابعاد فردی و اجتماعی قوانین ویژه ای وضع نموده ولی در برابر، حقوق شایسته ای برای آنان قرار داده که موجب تعالی شخصیت آن ها است. خداوند حکیم می فرماید: «ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف » (11) ; «و برای زنان همانند وظایفی که بر دوش آن هاست [حقوق] شایسته ای قرار داده شده است.» در این مقال به ذکر نمونه هایی از اقداماتی که اسلام برای احیاء و استیفای حقوق زنان انجام داده است می پردازیم.

1) احیاء شخصیت زنان
در طول تاریخ به واسطه برتری جسمانی مردان بر زنان، شخصیت و جایگاه زنان به پایین ترین حد تنزل یافته بود، به طوری که مایه سرافکندگی و طوق لعنت به شمار می رفتند. به عنوان نمونه قرآن کریم می فرماید: «واذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا وهو کظیم » (12) ; «و هرگاه به یکی از آن ها بشارت دهند که دختری نصیب تو شده، صورتش [از فرط ناراحتی] سیاه می شود و به شدت خشمگین می گردد.» اما اسلام با قوانین بی بدیل خود و گفتار و رفتار پیامبری که رحمة للعالمین بود، شخصیت از دست رفته زنان را احیا کرد و او را مایه رحمت و برکت معرفی نمود، چنانکه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرمایند: «البنات هن المشفقات المجهزات المبارکات (13) ; دخترها مایه رحمت، صلاح زندگی و برکت هستند.»

2) به رسمیت شناختن حق مالکیت زنان
قبل از اسلام زنان نه تنها حق مالکیت نداشتند، بلکه همچون کالایی خرید و فروش می شدند و در کنار اموال میت به ارث برده می شدند، حتی در کشورهای غربی با آن همه هیاهوی تبلیغاتی و شعار برابری حقوق زن و مرد، تا یک قرن قبل حق مالکیت برای زنان قائل نبودند و بعد از انقلاب صنعتی - آن هم برای تشویق زنان برای حضور در کارخانه ها به عنوان نیروی کار ارزان قیمت - برای آنان حق مالکیت را به رسمیت شناختند. ویل دورانت مورخ بزرگ می نویسد: «نخستین قدم برای آزادی مادران بزرگ ما قانون 1882 م بود. به موجب این قانون زنان بریتانیای کبیر از آن پس از امتیاز بی سابقه ای برخوردار می شدند و آن این که پولی را که به دست می آوردند حق داشتند برای خود نگه دارند. این قانون عالی اخلاقی را کارخانه داران مجلس عوام وضع کردند تا بتوانند زنان انگلستان را به کارخانه ها بکشانند. از آن سال تا به امسال سودجویی مقاومت ناپذیری آنان را از بندگی و جان کندن در خانه رهانیده، گرفتار بندگی و جان کندن در مغازه و کارخانه کرده است. (14) »

اما اسلام که انسان های کور دل و شهوت پرست قرن بیستم آن را به محدودیت حقوق زنان متهم می کنند، از قرن ها قبل حق مالکیت را برای زنان، به رسمیت شناخته و به هیچ کس حق تصرف در اموال آنان را نمی دهد. خداوند متعال به صراحت می فرماید: «للرجال نصیب مما اکتسبوا وللنساء نصیب مما اکتسبن » (15) ; «مردان نصیبی از آن چه به دست می آورند دارند و زنان نیز نصیبی از آنچه به دست می آورند دارند [و نباید حقوق هیچ یک پایمال شود].» همچنین برای آنان به انتظار و نیاز آن ها در چهار چوب شریعت، حق ارث معین شده است. «وللنساء نصیب مما ترک الوالدان والاقربون » (16) ; «و برای زنان نیز از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان [به ارث ]می گذارند، سهمی است.»

3) تجویز حضور زنان در عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی
در اسلام به زنان حق دخالت در امور اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داده شده است، اما مشروط به حفظ عفاف و پاکدامنی و حریم انسانیت. اسلام از طرفی با حضور بی قید و شرط زنان در تمام امور و از بین رفتن حریم های اخلاقی مخالفت کرده و از طرف دیگر برای فعالیت های ضروری اجتماعی با حفظ عفت مانعی ایجاد نکرده است و راه اعتدال که سعادت آنان را در پی دارد در پیش روی آنان قرار داده است. به گفته استاد شهید مطهری رحمه الله: «اسلام در عین این که نهایت اهمیت را برای پاکی روابط جنسی به عمل آورده، هیچ گونه مانعی برای بروز استعدادهای انسانی زن به وجود نیاورده ا ست، بلکه کاری کرده که اگر این برنامه ها دور از افراط و تفریط اجرا شود، هم روحیه ها سالم می ماند، هم روابط خانواده ها صمیمی تر و جدی تر می گردد و هم محیط اجتماع برای فعالیت صحیح مرد و زن آماده تر می شود. (17) »

با بررسی تاریخ گرانمایه اسلام در می یابیم که اسلام هیچ گاه زنان را از حضور در امور فوق منع نکرده، بلکه در برخی مسائل مانند حج آن را واجب شمرده و در بسیاری موارد آن را مجاز دانسته است. در کتب تاریخی و روایی موارد زیادی از حضور زنان در عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله و بعد از آن در زمان ائمه معصومین: بیان شده که به نمونه هایی از آن ها اشاره می نماییم:

1) در زمان رسول الله صلی الله علیه وآله برخی از اصحاب، زنان را از حضور در امور خارج از خانه منع می کردند، ولی با مخالفت آن حضرت مواجه می شدند که می فرمود: «انه لقد اذن لکن ان تخرجن لحوائجکن (18) ; همانا خداوند به شما زنان اجازه داده است که برای برطرف کردن حوائج خود از خانه خارج شوید.»

2) در حوادث فتح مکه ذکر شده است که بعد از فتح مکه به دست سپاه مسلمانان، زنان مکه نزد پیامبرصلی الله علیه وآله می آمدند و با آن حضرت بیعت می کردند (19) .

در قرآن کریم به بیعت زنان با پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره شده است: «یا ایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی ان لا یشرکن بالله شیئا ولایسرقن ولایزنین ولایقتلن اولادهن ولایاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن وارجلهن ولا یعصینک فی معروف فبایعهن » (20) ; «ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن برای بیعت، نزد تو آیند که دیگر هرگز شرک به خدا نیاورند و سرقت و زناکاری نکنند و اولاد خود را به قتل نرسانند و افترا و بهتان میان دست و پای خود نبندند و با تو در هیچ امر معروفی [که به آن ها کنی] مخالفت نکنند، با آنان بیعت کن.»

3) در متون اسلامی نقل شده است که در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله زنان، از جمله حضرت فاطمه علیها السلام در تشییع جنازه بعضی از مسلمانان شرکت می کردند و آن حضرت هم آنان را از این کار منع نمی کردند (21) .

و حضرت زینب علیها السلام (23) و دفاع از حریم ولایت و روشنگری جامعه، از واقعیاتی است که قابل انکار نیست. آن دو بانوی بزرگ اسلام با حضور در اجتماع مردم و مجالس بزرگ در یک حرکت و جهاد فرهنگی بر علیه دشمنان اسلام قیام نمودند و به دفاع از حق پرداختند.

4) اعطای حق تعلیم و تربیت
یکی از وظایف خطیر پیامبران الهی تعلیم و تربیت است. «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة » (24) ; «او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آن ها می خواند و آن ها را تزکیه می کند و به آنان کتاب و حکمت می آموزد.»

هدف اسلام این است که تمام انسان ها در این امر مهم به پیش روند و به درجات عالیه کمال نائل آیند، از این رو چنان بستری فراهم نموده که زن ها نیز همچون مردان به فراگیری دانش و تزکیه نفس بپردازند. اسلام نه تنها فراگیری دانش را برای آنان جائز شمرده، بلکه بر آن ها لازم دانسته است. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرماید: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم ومسلمة » (25) ; فراگیری علم و دانش بر هر مرد و زن مسلمان لازم و ضروری است.»

اسلام نمی خواهد زنان مسلمان، دوران زندگی خود را با غفلت و بی خبری و به دور از هر گونه ترقی و کمال، سپری کنند.

ج) آزادی زنان
یکی از خواسته های فطری و غریزی بشر در تمام دوران تاریخ، آزادی بوده است و هر انسان روشن ضمیر دوست دارد که آزادانه بیاندیشد وآزادانه انتخاب کند و به آن چه با تعقل انتخاب کرده آزادانه عمل نماید. زنان که حدودا نیمی از جمعیت انسانی را تشکیل می دهند، در قرون متمادی از این نعمت و موهبت الهی محروم بوده اند و در تمام زمینه های فردی و اجتماعی مورد ظلم و جور قرار داشته و در چنگال جبر، محصور بوده اند.

ادیان الهی که از ذات حق سرچشمه می گیرند، قوانین رهایی بخش انسان ها را بیان داشته اند. دین اسلام نیز که خاتم ادیان و کامل ترین آن هاست برنامه ها و تعالیم ناب خود را در زمینه آزادی انسان ها و از جمله آزادی زنان به بشر عرضه داشته است. اسلام با قوانینی دقیق و نظام مند در مورد زنان با حفظ معیارها و ارزش های اخلاقی، آنان را از اسارت و بردگی نجات داده و به سوی جایگاه واقعیشان رهنمون ساخته است. در اسلام مرد و زن در یک صف قرار می گیرند و با الفاظی همچون «یا ایها الناس » و «یا ایها الذین آمنوا» مورد خطاب واقع می شوند و با آیاتی همچون «ومن عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة » (26) و «کل نفس بما کسبت رهینة » (27) به آنان استقلال در عمل داده می شود.

البته چون انسان موجودی دو بعدی است - که یکی بعد حیوانی و دیگری بعد روحانی می باشد - آزادی او نیز در هر دو بعد مطرح است. اسلام با محدود کردن آزادی در بعد جسمانی و حیوانی، زمینه آزادی در بعد انسانی و روحانی و رشد و تکامل اخلاقی را فراهم نموده است، ولی در دنیای امروز مخصوصا از عصر رنسانس تا کنون که سکولاریزم رفته رفته آثار شوم خود را در پهنه جوامع انسانی می گستراند، دین و به تبع آن بعد روحانی انسان به فراموشی سپرده شده و در تمام آزادی های مطرح شده در مورد زنان و غیره، فقط به جنبه جسمانی و حیوانی او توجه شده است. شهید مطهری رحمه الله درباره تفاوت بین آزادی در اسلام و آزادی در غرب می گوید: «دمکراسی در اسلام یعنی انسانیت رها شده، حال آن که این واژه در قاموس غرب معنای حیوانیت رها شده را متضمن است. (28) »

د)پرهیز از یکسونگری
زن و مرد به طور طبیعی تفاوت هایی با یکدیگر دارند و در وجود هر کدام غرایز و تمایلات و استعدادهایی نهفته است که در وجود دیگری موجود نیست. برای نمونه مرد موجودی سخت کوش و خشن است که توانایی انجام امور سخت و طاقت فرسا را داراست، ولی زن موجودی لطیف است که از نظر جسمانی تاب و توان آن امور را ندارد.

الکسیس کارل فیزیولوژیست و زیست شناس معروف فرانسوی در این باره می گوید: «اختلافی که بین زن و مرد موجود است تنها مربوط به شکل اندام های جنسی آن ها نیست بلکه نتیجه علتی عمیق تر است. به علت عدم توجه به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن فکر می کنند که هر دو جنس می توانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسؤولیت های یکسانی به عهده بگیرند. زن در حقیقت در جهات زیادی با مرد متفاوت است. زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در جهت و مسیر سرشت خاص خویش بدون تقلید کورکورانه از مردان بکوشند، وظیفه ایشان در راه تکامل بشریت خیلی بزرگتر از مردهاست و نبایستی آن را سرسری گیرند و رها کنند. (29) »

یکی از دقت ها و ظرافت های اسلام، این است که بر اساس این تفاوت ها و به تناسب استعداد هر کدام، قوانین و احکام مخصوص به هر یک از زن و مرد را تشریع نموده و آن قوانین را در یک چارچوب منطقی و عقلانی ارائه نموده است. نظام حقوقی اسلام، نظامی منسجم و هماهنگ است که با ملاحظه مجموعه شرایط و کلیه مصالح فرد و جامعه و بر اساس تمام خواست ها و نیازهای فطری و غریزی انسان، تنظیم شده است. از این رو در مواجهه با قوانین اسلام باید از جزء بینی و یک سو نگری پرهیز شود و به آن ها به صورت مجموعی و کلی نگریسته شود تا جایگاه واقعی هر یک از زن و مرد شناخته شود (30) . در ادامه به بیان دو نمونه از قوانین اسلام در رابطه با زن و مرد می پردازیم و آن ها را با دو نگاه یک سو نگر و مجموعی بررسی می کنیم.

1) در اسلام ارث زن نصف ارث مرد است. اگر چه این حکم به تنهایی معقول به نظر نمی رسد، ولی در کنار این حکم شرعی، وجوب نفقه بر عهده مردان گذاشته شده است. در یک نگاه مجموعی به این دو حکم متوجه می شویم که زن ها می توانند آن چه به ارث می برند را در ملک شخصی خود نگه دارند ولی مردها موظفند از تمام مایملک خود در راه معاش زندگی استفاده کنند، که در این صورت به نظر می رسد در نهایت زنان بهره بیشتری از مردان ببرند (31) .

2) اگر چه قوه تعقل و ادراک در زن و مرد برابر است ولی در زنان به علت وجود احساسات و عواطف زیاد غالبا تعقل تحت الشعاع قرار می گیرد و احساسات و عواطف بر آن غلبه می کند; به خلاف مردان که چون از احساسات و عواطف کمتری برخوردارند بیشتر از قوه تعقل استفاده می کنند، از این رو اموری همچون قضاوت به عهده مردان گذاشته شده، ولی در عوض نیروی عظیم و موهبت الهی عواطف در زنان در مسیر صحیح خود به کار گرفته می شود و موجب تحکیم نظام خانواده و تربیت فرزندان صالح می شود. در این صورت زنان همچون مردان از ارکان زندگی به شمار می روند و زینت بخش زندگی هستند. «هن لباس لکم وانتم لباس لهن » (32) ; «آن ها زینت و پوشش شما هستند و شما زینت و پوشش آن ها.»

محصول نگرش اسلامی و غربی به حقوق زنان
اگر مبنا و ماخذ قانونگذاری وحی الهی باشد، از هر گونه خطا و افراط و تفریط مصون است، اما اگر قانون، ساخته فکر بشر باشد، در اکثر اوقات یا راه افراط را می پیماید و یا راه تفریط را. در مورد جایگاه و ارزش زن روزگاری راه تفریط در پیش روی انسان ها بود و زنان از حقوق مسلم خود محروم بودند، ولی امروزه که انسان ها از نظر فکری رشد کرده اند، مرکب تیز روی خود را به سرعت بر خلاف جهت گذشته به حرکت در آورده و راه افراط را در پیش گرفته اند و به قول معروف برای سوار شدن بر مرکب آن چنان خیز برداشته اند که از طرف دیگر مرکب به زمین خورده اند.

غرب می خواست حقوق از دست رفته زن را به او برگرداند، ولی با آزادی های بی قید و شرط و غیر انسانی، او را از رسیدن به تکامل و انسانیت باز داشت. آن ها می خواستند زن را از بردگی نجات دهند، ولی او را به بردگی مدرن کشانیده اند. اما اسلام راه میانه و اعتدال را فرا روی انسان ها قرار می دهد که پیمودن آن موجب سعادت و موفقیت در دنیا و آخرت می شود.

کارشناسان غربی آمارهایی تهیه کرده اند که نشان می دهد امروزه ساختار و نظام اخلاقی در آن جوامع با مشکلات متعددی ست به گریبان است. آمار بالای طلاق، هم جنس بازی، زندگی زوجین در چارچوب های خارج از دایره ازدواج، بی بند و باری فرزندان و سطح بالای حاملگی دختران نوجوان، همه و همه از توابع و پیامدهای الگوی ناتمام و ناصواب غرب در برابری حقوق زن و مرد و آزادی بی قید و شرط زنان در عرصه های مختلف است که علاوه بر از هم گسیختگی و متلاشی شدن نظام خانواده در آن جوامع، باعث شیوع و گسترش فسادهای اخلاقی و از بین رفتن هنجارهای انسانی شده است. در ادامه به ذکر برخی از آمارهای منتشر شده در این باره می پردازیم.

در یک نظر سنجی در آمریکا، نیمی از جوانان با روابط جنسی افراد متاهل با دیگران مخالفتی نداشته اند (33) .

در نروژ، دانمارک و سوئد از هر ده زوج موجود، سه تا چهار زوج زندگی مشترک خارج از دایره ازدواج دارند، البته این میزان در کشورهای کاتولیک که مذهب نقش بیشتری دارد کم تر است. در کشورهای غربی طی چند دهه اخیر تعداد نوزادان نامشروع به شدت افزایش یافته و در بعضی از آن کشورها از مرز 50% گذشته است. بنابر آمارهای منتشر شده از طرف سازمان ملل متحد در سال 1991 آمریکا بالاترین میزان طلاق را داشته است (34) .

البته این نکته قابل ذکر است که متاسفانه بعضی از کشورهای اسلامی به علت تطبیق قوانین کشورهای غربی در سیستم های حکومتی خود و کنار گذاشتن بعضی از احکام اسلام، دچار چالش های اخلاقی زیادی شده اند. همچنین برخی از مسلمانان با تقلید کور کورانه و الگوپذیری از فرهنگ غرب در گرداب ابتذال و بی بند و باری گرفتار شده اند و هر چقدر این تقلید غیر عقلانی بیشتر شود، شیوع و گسترش این ناهنجاری های اخلاقی در جوامع اسلامی نیز بیشتر خواهد شد. پس احکام و قوانین اسلام به خودی خود هیچ عیب و نقصی ندارد، بلکه تمام مشکلات به خاطر عدم اجرای این قوانین است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

 [ 11:36:00 ق.ظ ]  



  تعریف فضاعل اخلاقی ...

اخلاق در لغت به معني صفت نفساني يا هيأت راسخهاي است كه انسان در اثر آن حالتِ نفساني، بدون فكر، اعمال، رفتار و گفتارهايي را انجام ميدهد. اين معناي لغوي، اخلاق را به فاضله و رذيله تقسيم ميكند. گزارههاي اخلاقي از حُسن و قبح، بايد و نبايد و صفات خوب و بد اعمال و رفتار آدمي، سخن ميگويند. بنابراين اخلاق عبارت است از صورت دروني و باطني انسان. اگر اخلاق آدمي، خداپسند، خوب و داراي صفات حسنه باشد، چهره و باطن انسان زيبا و خدايي خواهد شد و اگر داراي صفات رذيله، باشد، باطن فرد، زشت و حيواني خواهد شد.(1)
همچنين به اخلاقيات خوبي كه موجب سعادت انسان مي شود فضائل اخلاقي گفته مي شود.
خداوند در درون انسان چهار قوه، نهاده است: 1) قوه عاقله 2) قوه شهوت 3) قوه غضب 4) وهم و خيال
انسان با حيوان در سه قوهي اخير مشترك است. اگر انسان بتواند با راهنمايي عقل و دين، سه قوهي اخير را مهار، كنترل و تعديل نمايد، به سعادت و تكامل ميرسد و داراي فضايل و كمالات اخلاقي و انساني ميشود. در صورت عدم كنترل و تعديل، روبه افراط و تفريط كشيده ميشود و باعث هلاكت خواهد شد. اساس صفات و فضايل اخلاقي عبارتند از: حكمت، عفّت، شجاعت و عدالت. در صورت عدم كنترل غرايز و قواي فوق، صفات رذيله زير شكل ميگيرد: جهل، بيبندوباري يا سركوبي شهوت، ترس، ظلم كردن و ظلم پذير شدن. هر كدام از اين صفات، منشأ بسياري از صفات رذيله ديگر ميشود.
در يك تقسيم ديگر اخلاق به دو شاخه تقسيم ميشود: 1) اخلاق فردي 2) اخلاق اجتماعياخلاق فردي، صفاتي است كه در رابطهي انسان با خود و خداوند مطرح ميشود: اخلاق فردي حسنه و اخلاق فردي رذيله.
اخلاق فردي حسنه: توجه به خداوند، صبر، رضا، توكل، شكر، خوف، رجا، قناعت، خضوع، خشوع، اخلاص و …
اخلاق فردي رذيله: بيتابي، غفلت، ناسپاسي، نااميدي، غرور، عجب و ريا … .
اخلاق اجتماعي: صفاتي كه در رابطهي فرد با اجتماع حاصل ميشود.
صفات پسنديدهي آن: سخاوت، وفاي به عهد، تواضع، عدالت، محبت، صداقت، راستي، گذشت و ايثار، خيرخواهي و… .
صفات ناپسند آن: حسادت، بخل، ظلم، كينه، خيانت، غضب و…
راههاي كسب فضايل فردي:
1. انسان بايد به طور جدي تصميم بگيرد كه خود را اصلاح كند.
2. رسيدن به اين باور كه ميتوان در برابر وسوسههاي نفساني و شيطاني مقاومت كرد.
3. مبارزه و رياضت (مشارطه، مراجثه، محاسبه، معاقبه)
4. با تكرار و تدين، به تدريج ميتوان روح را تربيت كرد و فضايل را كسب نمود.(2)
راههاي نهادينه كردن اخلاق و فضائل اخلاقي در فرد و جامعه:1. معرفت و آگاهي بخشي به فرد و جامعه نسبت به فضايل و رذايل و بيان آثار و نتايج آنها با توجه به آيات و روايات و سيرهي معصومين.
2. استفاده مصوب و بهينه از رسانه هاي ديداري، شنيداري و نوشتاري (راديو، تلويزيون، سمينار، تاتر، مجلات و روزنامه ها، كتب)
3. معرفي الگوهاي برتر اخلاقي و ايجاد الگوهاي رفتاري در بين اقشار مختلف جامعه.
4. عدم برخورد سليقهاي و شخصي و برخورد كريمانه و بزرگوارانهي مبلغان اخلاق در جامعه.
5. مبارزه مستقيم و غير مستقيم با مظاهر فساد، ظلم و بيعدالتي در جامعه.لاق در لغت به معني صفت نفساني يا هيأت راسخهاي است كه انسان در اثر آن حالتِ نفساني، بدون فكر، اعمال، رفتار و گفتارهايي را انجام ميدهد. اين معناي لغوي، اخلاق را به فاضله و رذيله تقسيم ميكند. گزارههاي اخلاقي از حُسن و قبح، بايد و نبايد و صفات خوب و بد اعمال و رفتار آدمي، سخن ميگويند. بنابراين اخلاق عبارت است از صورت دروني و باطني انسان. اگر اخلاق آدمي، خداپسند، خوب و داراي صفات حسنه باشد، چهره و باطن انسان زيبا و خدايي خواهد شد و اگر داراي صفات رذيله، باشد، باطن فرد، زشت و حيواني خواهد شد.(1)
همچنين به اخلاقيات خوبي كه موجب سعادت انسان مي شود فضائل اخلاقي گفته مي شود.
خداوند در درون انسان چهار قوه، نهاده است: 1) قوه عاقله 2) قوه شهوت 3) قوه غضب 4) وهم و خيال
انسان با حيوان در سه قوهي اخير مشترك است. اگر انسان بتواند با راهنمايي عقل و دين، سه قوهي اخير را مهار، كنترل و تعديل نمايد، به سعادت و تكامل ميرسد و داراي فضايل و كمالات اخلاقي و انساني ميشود. در صورت عدم كنترل و تعديل، روبه افراط و تفريط كشيده ميشود و باعث هلاكت خواهد شد. اساس صفات و فضايل اخلاقي عبارتند از: حكمت، عفّت، شجاعت و عدالت. در صورت عدم كنترل غرايز و قواي فوق، صفات رذيله زير شكل ميگيرد: جهل، بيبندوباري يا سركوبي شهوت، ترس، ظلم كردن و ظلم پذير شدن. هر كدام از اين صفات، منشأ بسياري از صفات رذيله ديگر ميشود.
در يك تقسيم ديگر اخلاق به دو شاخه تقسيم ميشود: 1) اخلاق فردي 2) اخلاق اجتماعياخلاق فردي، صفاتي است كه در رابطهي انسان با خود و خداوند مطرح ميشود: اخلاق فردي حسنه و اخلاق فردي رذيله.
اخلاق فردي حسنه: توجه به خداوند، صبر، رضا، توكل، شكر، خوف، رجا، قناعت، خضوع، خشوع، اخلاص و …
اخلاق فردي رذيله: بيتابي، غفلت، ناسپاسي، نااميدي، غرور، عجب و ريا … .
اخلاق اجتماعي: صفاتي كه در رابطهي فرد با اجتماع حاصل ميشود.
صفات پسنديدهي آن: سخاوت، وفاي به عهد، تواضع، عدالت، محبت، صداقت، راستي، گذشت و ايثار، خيرخواهي و… .
صفات ناپسند آن: حسادت، بخل، ظلم، كينه، خيانت، غضب و…
راههاي كسب فضايل فردي:
1. انسان بايد به طور جدي تصميم بگيرد كه خود را اصلاح كند.
2. رسيدن به اين باور كه ميتوان در برابر وسوسههاي نفساني و شيطاني مقاومت كرد.
3. مبارزه و رياضت (مشارطه، مراجثه، محاسبه، معاقبه)
4. با تكرار و تدين، به تدريج ميتوان روح را تربيت كرد و فضايل را كسب نمود.(2)
راههاي نهادينه كردن اخلاق و فضائل اخلاقي در فرد و جامعه:1. معرفت و آگاهي بخشي به فرد و جامعه نسبت به فضايل و رذايل و بيان آثار و نتايج آنها با توجه به آيات و روايات و سيرهي معصومين.
2. استفاده مصوب و بهينه از رسانه هاي ديداري، شنيداري و نوشتاري (راديو، تلويزيون، سمينار، تاتر، مجلات و روزنامه ها، كتب)
3. معرفي الگوهاي برتر اخلاقي و ايجاد الگوهاي رفتاري در بين اقشار مختلف جامعه.
4. عدم برخورد سليقهاي و شخصي و برخورد كريمانه و بزرگوارانهي مبلغان اخلاق در جامعه.
5. مبارزه مستقيم و غير مستقيم با مظاهر فساد، ظلم و بيعدالتي در جامعه.لاق در لغت به معني صفت نفساني يا هيأت راسخهاي است كه انسان در اثر آن حالتِ نفساني، بدون فكر، اعمال، رفتار و گفتارهايي را انجام ميدهد. اين معناي لغوي، اخلاق را به فاضله و رذيله تقسيم ميكند. گزارههاي اخلاقي از حُسن و قبح، بايد و نبايد و صفات خوب و بد اعمال و رفتار آدمي، سخن ميگويند. بنابراين اخلاق عبارت است از صورت دروني و باطني انسان. اگر اخلاق آدمي، خداپسند، خوب و داراي صفات حسنه باشد، چهره و باطن انسان زيبا و خدايي خواهد شد و اگر داراي صفات رذيله، باشد، باطن فرد، زشت و حيواني خواهد شد.(1)
همچنين به اخلاقيات خوبي كه موجب سعادت انسان مي شود فضائل اخلاقي گفته مي شود.
خداوند در درون انسان چهار قوه، نهاده است: 1) قوه عاقله 2) قوه شهوت 3) قوه غضب 4) وهم و خيال
انسان با حيوان در سه قوهي اخير مشترك است. اگر انسان بتواند با راهنمايي عقل و دين، سه قوهي اخير را مهار، كنترل و تعديل نمايد، به سعادت و تكامل ميرسد و داراي فضايل و كمالات اخلاقي و انساني ميشود. در صورت عدم كنترل و تعديل، روبه افراط و تفريط كشيده ميشود و باعث هلاكت خواهد شد. اساس صفات و فضايل اخلاقي عبارتند از: حكمت، عفّت، شجاعت و عدالت. در صورت عدم كنترل غرايز و قواي فوق، صفات رذيله زير شكل ميگيرد: جهل، بيبندوباري يا سركوبي شهوت، ترس، ظلم كردن و ظلم پذير شدن. هر كدام از اين صفات، منشأ بسياري از صفات رذيله ديگر ميشود.
در يك تقسيم ديگر اخلاق به دو شاخه تقسيم ميشود: 1) اخلاق فردي 2) اخلاق اجتماعياخلاق فردي، صفاتي است كه در رابطهي انسان با خود و خداوند مطرح ميشود: اخلاق فردي حسنه و اخلاق فردي رذيله.
اخلاق فردي حسنه: توجه به خداوند، صبر، رضا، توكل، شكر، خوف، رجا، قناعت، خضوع، خشوع، اخلاص و …
اخلاق فردي رذيله: بيتابي، غفلت، ناسپاسي، نااميدي، غرور، عجب و ريا … .
اخلاق اجتماعي: صفاتي كه در رابطهي فرد با اجتماع حاصل ميشود.
صفات پسنديدهي آن: سخاوت، وفاي به عهد، تواضع، عدالت، محبت، صداقت، راستي، گذشت و ايثار، خيرخواهي و… .
صفات ناپسند آن: حسادت، بخل، ظلم، كينه، خيانت، غضب و…
راههاي كسب فضايل فردي:
1. انسان بايد به طور جدي تصميم بگيرد كه خود را اصلاح كند.
2. رسيدن به اين باور كه ميتوان در برابر وسوسههاي نفساني و شيطاني مقاومت كرد.
3. مبارزه و رياضت (مشارطه، مراجثه، محاسبه، معاقبه)
4. با تكرار و تدين، به تدريج ميتوان روح را تربيت كرد و فضايل را كسب نمود.(2)
راههاي نهادينه كردن اخلاق و فضائل اخلاقي در فرد و جامعه:1. معرفت و آگاهي بخشي به فرد و جامعه نسبت به فضايل و رذايل و بيان آثار و نتايج آنها با توجه به آيات و روايات و سيرهي معصومين.
2. استفاده مصوب و بهينه از رسانه هاي ديداري، شنيداري و نوشتاري (راديو، تلويزيون، سمينار، تاتر، مجلات و روزنامه ها، كتب)
3. معرفي الگوهاي برتر اخلاقي و ايجاد الگوهاي رفتاري در بين اقشار مختلف جامعه.
4. عدم برخورد سليقهاي و شخصي و برخورد كريمانه و بزرگوارانهي مبلغان اخلاق در جامعه.
5. مبارزه مستقيم و غير مستقيم با مظاهر فساد، ظلم و بيعدالتي در جامعه.لاق در لغت به معني صفت نفساني يا هيأت راسخهاي است كه انسان در اثر آن حالتِ نفساني، بدون فكر، اعمال، رفتار و گفتارهايي را انجام ميدهد. اين معناي لغوي، اخلاق را به فاضله و رذيله تقسيم ميكند. گزارههاي اخلاقي از حُسن و قبح، بايد و نبايد و صفات خوب و بد اعمال و رفتار آدمي، سخن ميگويند. بنابراين اخلاق عبارت است از صورت دروني و باطني انسان. اگر اخلاق آدمي، خداپسند، خوب و داراي صفات حسنه باشد، چهره و باطن انسان زيبا و خدايي خواهد شد و اگر داراي صفات رذيله، باشد، باطن فرد، زشت و حيواني خواهد شد.(1)
همچنين به اخلاقيات خوبي كه موجب سعادت انسان مي شود فضائل اخلاقي گفته مي شود.
خداوند در درون انسان چهار قوه، نهاده است: 1) قوه عاقله 2) قوه شهوت 3) قوه غضب 4) وهم و خيال
انسان با حيوان در سه قوهي اخير مشترك است. اگر انسان بتواند با راهنمايي عقل و دين، سه قوهي اخير را مهار، كنترل و تعديل نمايد، به سعادت و تكامل ميرسد و داراي فضايل و كمالات اخلاقي و انساني ميشود. در صورت عدم كنترل و تعديل، روبه افراط و تفريط كشيده ميشود و باعث هلاكت خواهد شد. اساس صفات و فضايل اخلاقي عبارتند از: حكمت، عفّت، شجاعت و عدالت. در صورت عدم كنترل غرايز و قواي فوق، صفات رذيله زير شكل ميگيرد: جهل، بيبندوباري يا سركوبي شهوت، ترس، ظلم كردن و ظلم پذير شدن. هر كدام از اين صفات، منشأ بسياري از صفات رذيله ديگر ميشود.
در يك تقسيم ديگر اخلاق به دو شاخه تقسيم ميشود: 1) اخلاق فردي 2) اخلاق اجتماعياخلاق فردي، صفاتي است كه در رابطهي انسان با خود و خداوند مطرح ميشود: اخلاق فردي حسنه و اخلاق فردي رذيله.
اخلاق فردي حسنه: توجه به خداوند، صبر، رضا، توكل، شكر، خوف، رجا، قناعت، خضوع، خشوع، اخلاص و …
اخلاق فردي رذيله: بيتابي، غفلت، ناسپاسي، نااميدي، غرور، عجب و ريا … .
اخلاق اجتماعي: صفاتي كه در رابطهي فرد با اجتماع حاصل ميشود.
صفات پسنديدهي آن: سخاوت، وفاي به عهد، تواضع، عدالت، محبت، صداقت، راستي، گذشت و ايثار، خيرخواهي و… .
صفات ناپسند آن: حسادت، بخل، ظلم، كينه، خيانت، غضب و…
راههاي كسب فضايل فردي:
1. انسان بايد به طور جدي تصميم بگيرد كه خود را اصلاح كند.
2. رسيدن به اين باور كه ميتوان در برابر وسوسههاي نفساني و شيطاني مقاومت كرد.
3. مبارزه و رياضت (مشارطه، مراجثه، محاسبه، معاقبه)
4. با تكرار و تدين، به تدريج ميتوان روح را تربيت كرد و فضايل را كسب نمود.(2)
راههاي نهادينه كردن اخلاق و فضائل اخلاقي در فرد و جامعه:1. معرفت و آگاهي بخشي به فرد و جامعه نسبت به فضايل و رذايل و بيان آثار و نتايج آنها با توجه به آيات و روايات و سيرهي معصومين.
2. استفاده مصوب و بهينه از رسانه هاي ديداري، شنيداري و نوشتاري (راديو، تلويزيون، سمينار، تاتر، مجلات و روزنامه ها، كتب)
3. معرفي الگوهاي برتر اخلاقي و ايجاد الگوهاي رفتاري در بين اقشار مختلف جامعه.
4. عدم برخورد سليقهاي و شخصي و برخورد كريمانه و بزرگوارانهي مبلغان اخلاق در جامعه.
5. مبارزه مستقيم و غير مستقيم با مظاهر فساد، ظلم و بيعدالتي در جامعه.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

 [ 11:34:00 ق.ظ ]  



  فضایل اخلاقی ازنظرقران ...

 

- آداب عمومى
آنچه مربوط به عموم افراد است، آدابى چند است كه در اين جا به بعضى از آنها اشاره مى‏كنيم: در سوره نور چندين آيه هست كه كما بيش با هم مربوط است و از آيه 27 شروع مى‏شود: «يا ايها الذين آمنوا لاتدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون × فان لم تجدوا فيها احدا فلاتدخلوها حتى يؤذن لكم و ان قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو ازكى لكم والله بما تعملون عليم; اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، به خانه‏هايى كه خانه‏هاى شما نيست داخل مشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد. اين براى شما بهتر است، باشد كه پند گيريد. و اگر كسى را در آن نيافتيد پس داخل مشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد: «برگرديد»، پس برگرديد، كه آن براى شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام مى‏دهيد داناست.»

1 - 1 - ورود به خانه‏ها
وارد شدن به خانه ديگران به چند صورت تصور مى‏شود: الف - شخص علم دارد به اين كه صاحب خانه راضى است. ب - مورد شك است. ج - علم دارد به اين كه راضى نيست. روشن است در جايى كه انسان، علم به عدم رضايت دارد يا اذن بگيرد ولى جواب رد بشنود نبايد وارد بشود: «و ان قيل لكم ارجعوا فارجعوا» اگر كسى خواست وارد منزل كسى بشود و اجازه خواست و گفتند «برگرديد» يعنى اجازه ندادند اصرار نكند و برگردد. اين براى شما بهتر و براى مصالح جامعه اسلامى مفيدتر است. صورت ديگر اين است كه علم دارد به اين كه طرف راضى است‏يا قبلا چنين اجازه‏اى را گرفته يا از نحوه رفتار و گفتار صاحب‏خانه به دست آورده است، در آن‏جا هم ورود جايز است منتهى آدابى دارد: يكى از آدابى كه مى‏بايست رعايت‏بكند اين است كه سرزده وارد نشود اگر دوستانى با همديگر روابطى دارند يا كسانى براى حاجتى - مادى يا معنوى - به كسى مراجعه مى‏كنند، چون ممكن است‏شخص در داخل خانه‏اش آمادگى براى پذيرش نداشته باشد يا در حالى باشد كه نمى‏خواهد كسى او را در آن حال يا به آن صورت ببيند اين است كه در اسلام تاكيد مى‏شود كه «استيناس‏» كنيد. استيناس كردن; يعنى انجام دادن كارى كه توجه را جلب بكند و در روايات در توضيحش آمده كه صدا بزنيد يا تنحنح بكنيد تا خودش را آماده كند. ضمنا دستور مى‏دهد كه سلام هم بكنيد «حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها» كه بعدا جداگانه درباره آن بحث‏خواهيم كرد. اما اگر شخصى خواست وارد اتاق يا خانه‏اى بشود كه كسى در آن نيست و مثلا در زد و كسى جواب نداد و فهميد كه كسى آن جا نيست كه از او اجازه بگيرد در اين صورت هم وارد نشود: «فان لم تجدوا فيها احدا فلاتدخلوها حتى يؤذن لكم‏» طبعا وقتى كسى نباشد اذن هم تحقق نمى‏يابد پس شما بايد وارد نشويد تا كسى پيدا شود و به شما اذن بدهد. مواردى هست كه رفت و آمد افراد با هم خيلى زياد است; مثلا اهل يك خانه كه در اتاقهاى متعددى زندگى مى‏كنند رفت و آمد متعارف دارند: بچه‏ها وارد اتاق پدر و مادرشان مى‏شوند يا كسانى كه در خانه كار مى‏كنند مانند كلفت و نوكر و عبيد و امايى كه سابقا بودند و در خانه كار مى‏كردند، آيا هر دفعه‏اى كه مى‏خواهند بيايند لازم است اذن بگيرند يا نه؟ در آيه 58 سوره نور مى‏فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا ليستاذنكم الذين ملكت ايمانكم والذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات‏» كسانى كه مملوك شما هستند و در خانه شما كار مى‏كنند و همين طور بچه‏هايى كه به حد تكليف نرسيده‏اند سه مرتبه در شبانه روز اذن بگيرند: پيش از نماز صبح، موقع ظهر و بعد از نماز عشا. اينها مواقعى است كه معمولا انسان استراحت مى‏كند و دلش مى‏خواهد تنها باشد. و در آيه بعد مى‏فرمايد: «و اذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستاذنوا كما استاذن الذين من قبلهم‏» اما اگر بچه‏ها به حد تكليف رسيدند بايد مثل سايرين اجازه بگيرند; يعنى غير از سه مرتبه‏اى كه گفته شد هر وقت ديگر هم مى‏خواهند وارد بشوند بايد اجازه بگيرند.

1 - 2 - آداب غذا خوردن
و اما درباره غذاخوردن در خانه ديگران، مواردى هست كه هر چند اذن صريحى از طرف صاحب خانه نباشد جايز است و آنها مواردى است كه معمولا انسان علم به رضايت طرف دارد و اگر كسى راضى نباشد بايد تصريح كند. در آيه 61 از همين سوره پس از اشاره به افرادى كه معذوريتهايى دارند «ليس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المريض حرج‏» مى‏فرمايد: «و لا على انفسكم ان تاكلوا من بيوتكم او بيوت آبائكم او بيوت امهاتكم او بيوت اخوانكم او بيوت اخواتكم او بيوت اعمامكم او بيوت عماتكم او بيوت اخوالكم او بيوت خالاتكم او ما ملكتم مفاتحه او صديقكم ليس عليكم جناح ان تاكلوا جميعا او اشتاتا» مفسران فرموده‏اند كه منظور از «بيوتكم‏» بيوت فرزندانتان است; يعنى خانه فرزندان به منزله خانه خودتان است. از اين آيه شريفه استفاده مى‏شود كه خويشاوندان نزديك براى استفاده از ماكولات در خانه يكديگر نيازى به اذن گرفتن ندارند همچنين خانه دوستى كه كليدش را در اختيار شما گذاشته است و در واقع در اين موارد «اذن فحوى‏» وجود دارد «ليس عليكم جناح ان تاكلوا جميعا او اشتاتا» وعده‏اى مشغول غذا خوردن باشند يا تنها باشيد اما وقتى مى‏خواهيد وارد بشويد اين آداب را رعايت كنيد: «فاذا دخلتم بيوتا فسلموا على انفسكم تحية من عندالله مباركة طيبة‏» وارد خانه كه مى‏شويد سلام كنيد «فسلموا على انفسكم‏» مفسران فرموده‏اند كه اين آيه از مواردى است كه همه مؤمنين به منزله يكديگر حساب شده‏اند. و سلام كردن به ديگران سلام كردن به خودتان تلقى شده است و بعضى گفته‏اند كه از اين آيه استفاده مى‏شود كه اگر كسى هم در خانه نباشد بر خودتان سلام كنيد. «تحية من عندالله مباركة طيبة‏» اين سلام كردن تحيتى است از ناحيه خدا و هم مبارك و پربركت است و هم طيب و خوش; پربركت است‏يعنى آثار خيرى بر آن مترتب مى‏شود و طيب است‏يعنى نفوس مى‏پسندند و خوششان مى‏آيد و احساس آرامش مى‏كنند. از اين جهت مناسب است‏بحثى درباره سلام كردن و آيات مربوط به آن داشته باشيم.

1 - 3 - آداب سلام
سلام كه با سلامت، هم خانواده است معنايش نفى خطر يا ملزوم آن است. اين شعار اسلامى كه به عنوان تحيت ادا مى‏شود و در قرآن كريم مورد تاكيد قرار گرفته، شايد يكى از حكمتهايش اين باشد كه هر انسانى در زندگى دايما نگرانيها، خوفها و دل واپسيهايى دارد و با هر كسى مواجه مى‏شود چون احتمال مى‏دهد كه از ناحيه وى ضررى به او برسد اين نگرانى را دارد. پس اولين چيزى كه در هر برخوردى مطلوب است رفع اين نگرانى است، يعنى انسان احساس كند كه از طرف آن شخص ضررى به او نمى‏رسد و هيچ چيز براى انسان مهمتر از دفع ضرر نيست و بعد نوبت مى‏رسد به جلب منفعت. اين است كه در اولين برخورد بهترين چيزى كه بايد رعايت‏بشود همين تامين دادن به طرف است كه از ناحيه من به شما ضررى نمى‏رسد. بد نيست اشاره بكنيم به مكتب اگزيستانسياليسم كه پيروان آن معتقدند: اصولا زندگى با دلهره و اضطراب، توام است و حيات بدون دلهره و اضطراب امكان ندارد. البته آنان در اين باره افراط و مبالغه كرده‏اند ولى اين حقيقتى است كه يك موجود ذى شعور اولين چيزى كه موجب توجهش قرار مى‏گيرد اين است كه سلامتى و امنيت داشته باشد; يعنى ضررى به او نرسد و جان و مال و ساير چيزهاى مورد علاقه‏اش محفوظ باشد. پس در روابط اجتماعى اولين چيزى كه بايد تامين بشود سلامت و امنيت است كه اگر اين نباشد زندگى اجتماعى هيچ ارزشى ندارد. از اين رو در موارد زيادى «سلام‏» با «آمين‏» در قرآن كريم تواما ذكر شده است. مى‏دانيد يكى از اسمهاى خداى متعال «سلام‏» است و آن جا كه اين اسم در قرآن كريم ذكر شده به دنبالش «مؤمن‏» هم آمده است: «السلام المؤمن المهيمن‏» (1) خداست كه سلامتى را تامين و خطر را از ديگران رفع مى‏كند. «مؤمن‏» در اين جا يعنى كسى كه ايجاد امن مى‏كند. و در روز قيامت‏به مؤمنين گفته مى‏شود: «ادخلوها بسلام آمنين; (2) با سلام و امن وارد بهشت‏شويد.» به هر حال اهميت موضوع سلام به خاطر اين است كه به طرف، احساس آرامش و امنيت‏خاطر مى‏دهد و اين در زندگى اجتماعى خيلى مهم است. گاهى منظور از سلام اين نيست كه از ناحيه من سلامتى براى شما تامين مى‏شود يا خطرى ايجاد نمى‏شود بلكه منظور اين است كه از خدا براى شما سلامت و دفع ضررها و خطرها را مى‏خواهم; يعنى وقتى مى‏گوييم «سلام عليكم‏» ممكن ست‏به قصد دعا باشد; يعنى از خدا مى‏خواهم كه سلامتى را براى شما تامين كند و برگشتش به اين است كه سلام از ناحيه چه كسى باشد: وقتى مى‏گوييم «سلام عليكم‏» يعنى سلام منى عليكم يا «سلام من الله عليكم‏» آنچه در بين عموم مردم متعارف است معنايش اين است كه از ناحيه سلام‏كننده خطرى به شما نمى‏رسد ولى كسى كه بينش توحيدى دارد و در هر حال توجهش به خدا هست اين سلام را از ناحيه خدا مى‏داند و از خدا درخواست مى‏كند كه براى او سلامت ايجاد كند و او را از خطرها حفظ نمايد. اگر به اين قصد باشد هم تحيت است‏براى او و هم دعا. خداى متعال به پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايد: «و اذا جائك الذين يؤمنون بآياتنا فقل سلام عليكم‏» (3) ممكن است اين آيه ناظر به مؤمنينى باشد كه مهاجرت مى‏كردند و از مكه به سوى پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏آمدند ولى مورد، مخصص نيست و حكم فراگير است. در قرآن كريم در ضمن داستانهاى انبيا نقل شده كه ملائكه به ايشان سلام گفتند; مثلا در داستان حضرت ابراهيم‏عليه السلام در چند مورد در قرآن كريم تكرار شده كه موقعى كه ملائكه براى خراب كردن شهر لوط آمدند اول خدمت‏حضرت ابراهيم‏عليه السلام رسيدند و هنگام ملاقات با آن حضرت سلام كردند. يكى آيه‏69 سوره هود و ديگرى آيه 52 سوره حجر و سومى آيه‏25 سوره والذاريات. همچنين هنگامى كه حضرت ابراهيم‏عليه السلام مى‏خواست از آزر جدا بشود: «قال سلام عليك ساستغفر لك ربى‏» (4) و اين از موارد سلام وداع است. همان طور كه انسان موقع برخورد، سلام مى‏كند در موقع جدا شدن هم خوب است‏سلام بكند الآن هم در ميان اعراب مسلمان كمابيش مرسوم است كه موقع جداشدن از يكديگر سلام مى‏كنند. مواردى هست كه خداى متعال به بندگانش سلام فرموده است; از جمله در آيه 47 سوره طه مى‏فرمايد: «والسلام على من اتبع الهدى‏». و در دو آيه بطور عموم بر همه انبيا سلام فرستاده است: يكى آيه 181 سوره والصافات كه مى‏فرمايد: «سلام على المرسلين‏» و ديگرى هم آيه 59 سوره نمل: «و سلام على عباده الذين اصطفى‏» همچنين سلامهايى راجع به اشخاص خاصى هست: يكى در مورد حضرت يحيى‏عليه السلام در آيه 15 سوره مريم «و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث‏حيا.» و مشابهش از حضرت عيسى‏عليه السلام است كه خودش مى‏فرمايد: «و السلام على يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث‏حيا.» (5) در چند مورد هم در سوره والصافات بعد از ذكر داستان چند نفر از انبياءعليه السلام مانند حضرت نوح و حضرت ابراهيم و حضرت موسى و حضرت هارون و حضرت الياس برايشان درود مى‏فرستد (سوره والصافات: 79، 109، 120، 130) نيز در آيه 48 سوره هود بعد از ذكر فرونشستن توفان مى‏فرمايد: «قيل يا نوح اهبط بسلام منا و بركات عليك‏». يكى از نامهاى بهشت «دارالسلام‏» است كه به نوبه خود اهميت موضوع سلام و سلامتى و امنيت را اثبات مى‏كند. آياتى داريم كه وقتى مؤمنين وارد بهشت مى‏شوند از طرف ملائكه به ايشان سلام داده مى‏شود و تحيت‏خود مؤمنان هم در هشت‏سلام است: آيه 10 سوره يونس، 46 سوره اعراف، 32 سوره نحل، 24 سوره رعد، 23 سوره ابراهيم،46 سوره حجر،34 سوره ق، 44 سوره احزاب، 75 سوره فرقان، 58 سوره‏يس، 62 سوره مريم و 26 سوره واقعه. از چيزهايى كه اهميت موضوع سلام و سلامتى را اثبات مى‏كند همين است كه خود اسلام، «سلام‏» تلقى شده و برنامه‏هاى اسلام «سبل السلام‏» ناميده شده است: «يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام‏» (6) وقتى قرآن مى‏خواهد اهميت اسلام و قرآن را بيان كند مى‏فرمايد: خداى متعال به وسيله قرآن راههاى سلام را به مردم نشان مى‏دهد، و يكى از بزرگترين اوصاف قرآن اين است كه به سوى راههاى سلام هدايت مى‏كند. در اسلام تاكيد شده كه مؤمنان به يكديگر سلام كنند و پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم حتى به زنان و كودكان هم سلام مى‏كردند و روايات زيادى درباره احكام و فضيلت‏سلام وارد شده كه در اين جا نيازى به ذكر آنها نيست.

جواب سلام
يكى از نكته‏هايى كه در آداب معاشرت در قرآن كريم مورد تاكيد واقع شده جواب تحيت است. آيه‏86 سوره نساء مى‏فرمايد: «و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها اوردوها ان الله كان على كل شى‏ء حسيبا» كلمه تحيت از ماده حيات است و گويا در اصل به اين صورت بوده كه به عنوان اداى احترام مى‏گفتند: «حياك الله‏» يا «زنده شايد بتوان گفت كه هر كس هر نوع احترامى به كسى بگذارد ولو با دادن هديه يا گفتن تبريك و تسليت، و فرستادن نامه، مستحب است كه پاسخ احترامش داده شود. باشيد» چنان كه در فارسى گفته مى‏شود يا در شعارها مى‏گويند «زنده‏باد» كم كم توسعه داده شده به هر سخنى كه براى اداى احترام گفته مى‏شود بلكه به عملى هم كه به عنوان اداى احترام انجام شود تحيت گفته مى‏شود. به هر حال، تحيتى كه به عنوان شعار اسلامى تعيين شده همان سلام است كه مستحب مؤكد ولى جوابش واجب است. و جواب هم بايد مطابق با تحيت‏يا كاملتر باشد; مثلا اگر كسى گفت: «سلام عليكم‏» شما بگوييد «سلام عليكم و رحمة الله‏» يا اگر گفت «سلام عليكم و رحمة الله‏» شما بگوييد «سلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏». «و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها اوردوها» هر كس هر نوع تحيتى بگويد مطلوب است كه جواب داده شود اگر تحيت، سلام باشد پاسخش واجب وگرنه مستحب است. يكى ديگر از تحيتهايى كه مورد تاكيد واقع شده، هنگام عطسه كردن است; يعنى كسى كه عطسه كرد به او بگوييد «يرحمك الله‏» و او در پاسخ بگويد: «يغفرالله لك‏» و شايد بتوان گفت كه هر كس هر نوع احترامى به كسى بگذارد ولو با دادن هديه يا گفتن تبريك و تسليت، و فرستادن نامه، مستحب است كه پاسخ احترامش داده شود، و از جمله در روايات شريفه وارد شده كه: «رد جواب الكتاب واجب كوجوب رد السلام; جواب نامه، همچون جواب سلام، واجب است.» ادامه دارد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

 [ 11:25:00 ق.ظ ]  



  ملاک انتخاب دوست ازنظراسلام ...

کی از نعمت های الهی که در سرشت انسان به ودیعه نهاده شده است ، احساس نیاز به دیگر افراد جامعه و برقراری ارتباط دوستانه با برخی از آنها است . چنانچه انسان بتواند دوستان نیکویی برای خود برگزیند و از این موهبت الهی به صورت صحیح و منطقی استفاده کند زندگی فردی و اجتماعی سالمتری خواهد داشت . شنوندگان گرامی ، حتما” شما هم دوستانی دارید که با آنها صحبت می کنید ، به دیدارشان می روید ، به آنها کمک می کنید و آنها نیز در مواقع سختی به شما یاری می رسانند . برخی افراد دوستان فراوانی دارند ، حال آنکه بعضی به چند دوست اکتفا می کنند . البته واضح است که در میان دوستان ، بعضی صمیمی تر و نزیکتر و یار دوران سختی و مشقت هستند .
از منظر اسلام ، “دوست ” ارزش والایی دارد به گونه ای که حتی در سرنوشت انسان تاثیر گذار است . از این رو پیامبر(ص) و امامان از نسل ایشان ، رهنمودهای ارزنده ای را در “انتخاب دوست” بیان کرده اند . به عنوان مثال پیامبر اکرم (ص) می فرمایند :
” آدمی بر دینِ دوست خود است، پس همه باید بنگرند که با چه کسی دوستی می کنند. ” به عبارت دیگر، رسول گرامی اسلام ، دوست را آنقدر تاثیرگذار می دانند که همنشین خود را به دین و آئین خود در می آورد . ایشان در حدیثی دیگر به اهمیت همنشین ِ صالح اشاره داشته و می فرمایند :
«هم نشين خوب، از تنهايى بهتر است و تنهايى از هم نشين بد بهتر است. » یعنی چنانچه انسان دوست شایسته و خوبی در دسترس نداشته باشد ، اگر تنها باشد بهتر از این است که دوست بد و ناشایست برگُزیند. 


انتخاب دوست باید با دقت و بررسی صورت پذیرد. از این رو نباید صرفا” به سبب محبتی که در قلب خود از کسی می یابیم با او دوستی کنیم؛ بلکه نخست باید منشأ محبت را جستجو کرد و صلاحیت فرد را مورد بررسی قرار داد .
از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است که فرمودند : « کسی که پس از بررسی دقیق ، فردی را دوست خود گیرد، مصاحبت آن دو دوام خواهد یافت و دوستی آنان محکم می شود. »
پیداست که آشناییهای اتفاقی و دوستیهای بدون تحقیق ، گاه به سرانجام های شومی منتهی می شود که نمونه های آن را در برخی از دوستیهای اینترنتی می توان یافت .

 

اکنون ببینیم که از دیدگاه اسلام دوست خوب دارای چه خصوصیاتی است :
از نظر اسلام، یکی از ویژگی های دوست خوب ، داشتن عقل و خرد و بکار بستن آن در امور مختلف است. چنین دوستی ، مشاوری مطمئن و تکیه گاهی قابل اعتماد است که انسان را از خطا و اشتباه بازمی دارد . در روایات متعدد بر هم‏ نشینی با دوستان خردمند تأکید شده است. امام علی (علیه‏السلام ) می‏فرمایند: « هم نشینی با دوست خردمند، حیات بخشِ جان و روح است . » دوست عاقل بر علم انسان می افزاید و انسان را از لغزشها نجات می دهد . در مقابل ، دوست نادان و جاهل ، نه تنها نفعی برای کسی ندارد ، بلکه با گفتار و کردار خود مایه دردسر و سرافکندگی دیگران می شود .

 

صلاحیت اخلاقی یکی دیگر از خصوصیات دوست خوب است. در آموزه های اسلام ، دوست خوب کسی است که از رذایل اخلاقی و شرارت باطنی به دور باشد. چراکه دوست بداخلاق و بدکار سرانجام انسان را به کارهای شر و نادرست می کشاند .
خداوند در آیات نورانی قرآن ، انسانها را از انتخاب دوستان ِ شرور ، منحرف و گناهکار باز می دارد . در سوره فرقان ، آیات 28 و 29 خداوند کسانی را که با افراد منحرف و فاسق دوستی می کنند ، ستمگرِ به خود می خواند و شرح حال آنها را در روز قیامت چنین به تصویر می کشد: « ای وای بر من ، کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم، او بود که مرا پس از آن که یاد حق به من رسیده بود به گمراهی کشانید/ و شیطان همواره خوار کننده انسان است. »

 

روانشناسان نیز در رابطه با دوست یابی تحقیقات گسترده ای انجام داده اند . آنها معتقدند دوستانی که انسانها در سنین جوانی انتخاب می کنند ، اهمیت بیشتری نسبت به دیگر دوران زندگی دارند . چرا که دوستان ِ دورۀ جوانی در جهت دهی فکری ، اهداف و برنامه های زندگی فرد ، نقش بارزی ایفا می کنند . روانشناسان بر این عقیده اند که ویژگی های خاص روحی دوره جوانی ، تاثیرپذیری شدید و الگوگیری جوانان در ابعاد مختلف باعث شده تا از دوستان و هم معاشران خود تاثیرات فراوانی دریافت کنند. رهنمودهای متعدد و انسان ساز اسلام در رابطه با دوست یابی نیز به دلیل تاثیرپذیری انسان از دوست و همنشین است .
امام علی (ع) درمورد دوستی با افراد ناصالح ‏می‏فرمایند : « هم نشینی با تباه کاران مایه تباهی است همانند باد که وقتی بر مُردار می‏وَزَد، با خود بوی بَد به‏ همراه دارد . »
افرادی که با دوستان نااهل رفت و آمد می‏کنند، هر چند بتوانند مراقب خویش باشند، اما در معرض پیامدهایی چون ننگ و بدنامی اجتماعی قرار می گیرند.
اینکه برخی می گویند که ما با افراد بدکردار همنشین می شویم اما مراقبیم که خود به افکار و اعمال آنها دچار نشویم ، صرفاً یک ادعا است ، زیرا انسان همچون سنگ و چوب نیست که از اخلاق و رفتار و سخنان دیگران تاثیر نپذیرد. قطعا” ما وقتی کسی را به دوستی خود برگزینیم ، سخنان و رفتار او به صورت ناخودآگاه در ما اثر می گذارد .
مولوی شاعر و عارف بزرگ ایرانی در این باره چه نیکو سروده است که :
تا توانی می‏گریز از یار ِ بَد یار بد بدتر بُوَد از مار ِ بد
مار ِ بد تنها تو را بَر جان زند یار ِ بد بر جانُ و هم ایمان زَنَد

 

یکی دیگر از ویژگی های دوست خوب از نگاه اسلام ، پایبند بودن به تعهدات دوستی است . امام صادق‏ (ع) در رابطه با افرادی که به آداب دوستی متعهد نیستند در کلامی دلنشین این موضوع را ذکر کرده و فرموده است :
« دوستی حد و مرزی دارد. هر کس آن‏ها را مراعات کرد، دوست حقیقی است و گرنه نسبت دوستی به او ندهید . » آنگاه ایشان حدود دوستی را چنین توضیح می دهند : « حدود دوستی عبارتند از:
اول آنکه نهان و آشکارش برای تو یکسان باشد. (یعنی صداقت را در دوستی رعایت کند)
دوم آنکه حسن تو را حسن خود و عیب تو را عیب خویش بشمارد.
سوم آنکه اگر به ریاست و ثروت و پست و مقام برسد، رفتارش عوض نشود.
چهارم آنکه اگر تمکن (ثروت و مال) پیدا کرد، از آن چه دارد، نسبت به تو دریغ نورزد.
پنجم آنکه تو را در گرفتاری‏ها رها نکند و تنها نگذارد . »
با این توضیحات ، چنانچه دوستمان این نکات را در روابط دوستانه رعایت کند ، می توانیم مدعی شویم که دوستی واقعی و سرمایه ای بزرگ در اختیار داریم .

 

از دیگر اموری که به هنگام انتخاب دوست باید به آن توجه داشت ، هم شأن بودن است. دوست ِ شایسته ، کسی است که از جهت مالی و اجتماعی و فکری هم‏طراز و هم شأن انسان باشد. امام باقر ( علیه‏السلام ) می‏فرماید:
« هرگاه خواستی با کسی هم‏نشین شوی، با کسی که مثل تو است، رفیق شو و با کسی که‏ متکفل تو شود ، رفاقت نکن که این دوستی مایة ذلت و خواری است . »
اگرچه افرادی ممکن است از اینکه دوستی پولدارتر از خود داشته باشند تا برخی مخارج آنها را بپردازد ، خشنود شوند ، ولی باید توجه داشت که این رابطه در نهایت نوعی ذلت پذیری است . همواره در جمعهای دوستانه ، یکی ممکن است دیگران را میهمان کند که عملی پسندیده است ، اما اگر این کار به رویه ای معمول در روابط دوستانه تبدیل شود ، این دوستی از حالت طبیعی دو دوست و دو انسان برابر خارج می شود و آثار سوئی دربر دارد . پس بهتر است از ابتدا همنشینی را برگزینیم که از نظر مالی تقریبا” با ما همطراز باشد .

 

از دیگر ویژگی های دوست خوب بردباری و صبوری است. امام علی (ع) فرمود: « با بردباران همنشینی کن و حلم و بردباری خود را زیاد نما. » شخص بردبار ، در مشکلاتی که در روابط میان دو دوست پیش می آید ، صبر را پیشه می کند و لغزشهای دوست خود را در مناسبات دوستانه تاثیر نمی دهد .
اما فرد شکیبا را چگونه بشناسیم ؟ امام صادق (ع) در این مورد رهنمود جالبی دارد و می فرماید : « هر كس سه بار بر تو خشم گرفت ولى به تو سخن زشتی نگفت، او را براى خود به دوستى انتخاب كن. »

 

تاکنون به برخی ویژگیهای دوست شایسته اشاره کردیم . برای یافتن چنین دوستانی ، مناسب است صفات اشخاصی را که شایسته دوستی نیستند نیز معرفی کنیم . در این مورد احادیث متعددی از پیشوایان دینی نقل شده است که یکی از بهترین آنها روایتی از امام سجاد علیه‏السلام از نوادگان بزرگوار رسول اکرم (ص) می باشد که فرموده است:
« ای فرزندم، به پنج گروه نظر کن و با آن‏ها رفاقت نکن و سخن نگو و همراه آن‏ها نشو : از رفاقت با دروغ‏گو بپرهیز که او مانند سراب است که نزدیک را دور و دور را نزدیک جلوه می‏دهد.
* از دوستی با گناهکار اجتناب کن که تو را به یک لقمه یا کم‏تر می‏فروشد.
* از رفاقت با بخیل خودداری کن که تو را در زمانی که نیاز به او داری، رها می‏کند.
* از رفاقت با نادان بپرهیز که او می‏خواهد به تو نفع رساند اما ضرر می‏رساند.
* از دوستی با کسی که از خویشاوندانش بریده، دوری کن که او را در قرآن ملعون یافته‏ام .
گوینده :
تا هفته آینده که این بحث را پی می گیریم و در مورد آداب دوستی از منظر اسلام سخن خواهیم گفت شما را به خدای یزرگ می سپاریم. خدا نگهدارتان.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت

 [ 11:23:00 ق.ظ ]  



1 3